دوست عزیزی گفته است که تاریخ بنویس و درست بنویس.
بهاختصار چند نکته را عرض میکنم.
یک
این روزها نویسندگان تاریخ، تنها پژوهشگران نیستند. اتفاقاً سهم کمتر به آنها تعلق دارد. در کلاس درس دانشجوی عزیزی گفت تاریخ را فاتحان مینویسند، گفتم امروز تاریخ را «گوشی بهدستها» مینویسند. امروز هر کس که یک گوشی تلفن همراه در اختیار دارد، سهمی هم در نوشتن تاریخ دارد، راست و دروغ و درست و نادرستش به کنار.
دو
گاهی چنین به نظر میرسد که در سطوح گوناگون جامعه دچار تناقضهای عجیب و غریبی هستیم که هم نشانهی وجود مشکلات جدی و هم موجب پدید آمدن دشواریهای فراوان است. نمونه برای اشاره کم نیست.
جوانی که با شور و احساس فریاد مرگ بر امریکا سر میدهد اما در همهی عمرش یک کتاب دربارهی امریکا نخوانده.
جوان دیگری که با هیجان، کورش کبیر را میستاید اما زحمت خواندن دو صفحه منشور کورش را به خود نمیدهد.
خانم خانهداری که از بیکاری جوانش ناله میکند اما حاضر نیست جنس ایرانی بخرد.
مسئولی که دوست دارد مدیریت موفقی داشته باشد اما نه شجاعت اعتراف به اشتباه دارد و نه ویژگیهای زمانه و نسل امروز و رسانههای نوین را میشناسد و نه حاضر به تن دادن به سختی و گذشتن از آسایش خود است.
حاجآقایی که در منبر و تلویزیون موعظه میکند اما در عمل به آنچه میگوید پایبند نیست.
نمیتوان کورش کبیر را ستود اما حماسهی قاسم سلیمانی را نادیده انگاشت.
نمیتوان ادعای ایراندوستی داشت و با آنها که برنامه و آرزویشان تجزیه و تضعیف ایران است، نشست و برخاست داشت.
نمیتوان دم از دینداری زد اما از دروغ و تهمت و پایمال کردن حقالناس ابایی نداشت.
سه
راستش را بخواهید دیرزمانی است که ما در حال گرفتن انتقام از خود، جامعه، تاریخ و نسلهای آینده هستیم. آمار کشتهها در تصادفات جادهای، مصرف آب و برق و بنزین و گاز و پلاستیک و مانند آن، بیمسئولیتی در توجه به حقوق دیگران، نابودی محیط زیست و بیتوجهی به استعدادها، نخبگان، ظرفیتها و آنچه در هزاران سال تاریخ این سرزمین گذشته، نمونههایی از این انتقام دیرپاست.
شاید عنوان قدرناشناسان مردهپرست برازندهی برخی از ما باشد.
چهار
منش نیکوی دیگری که نشانههای آشکار آن در رفتار فردی و جمعی ما پیداست، آن است که بیربط و باربط همه چیز را با هم درمیآمیزیم. سیاست را با هیجان، تاریخ را با احساسات و تعصب و همهی اینها را با نادانی و غرور و اعتماد بهنفسی دروغین که گویا دانای روزگاریم !
دوست عزیزی تحلیل مفصلی نوشته بود، ملغمهای از تاریخ و سیاست و جامعهشناسی و البته احساسات !
وقتی ایراد گرفتم، گفت این یک دلنوشته است !!
تکلیفمان با خودمان معلوم نیست. نه علم سیاست را خواندهایم نه تاریخ را نه فلسفه را نه روابط بینالملل را و نه سرگذشت جهان را اما در آن واحد در همهی اینها صاحبنظریم و جالب آنکه همهی اینها را با آه و ناله و اشک و بغض ترکیب میکنیم و به خورد خلقالله میدهیم. غافل از اینکه این معجون مرگبار چه نسلکشی فکری و فرهنگی در پی دارد.
پنج
پیش از این گفتم که یکی از خطرناکترین دشمنان ما خودخواهی است.
بهراستی اگر از ما بپرسند برای دیگران، جامعه و کشورت چه کردهای، چه کسی پاسخی درخور دارد؟
کدام سنگ را از پیش پای دیگری برداشتی؟
کدام آجر را روی آجری گذاشتی تا دیگری بیاساید؟
کدام نهال را در زمین کاشتی تا دیگران از سایه و ثمرش بهره برند؟
کدام واژه را به نوجوان و جوان این سرزمین آموختی؟
کدام خواب راحت و آسایش را بر خود حرام کردی تا هموطنان و همنوعانت آسوده باشند؟
کی و کجا گرسنگی کشیدی تا دیگری گرسنه نماند؟
شش
تجربه و شناخت تاریخی حکم میکند که در برخی ادعاها تردید کنم و برخی مدعیان را صادق ندانم.
دولتی که هواپیمای مسافربری را با 290 مسافر به قعر دریا فرستاد و در نهایت تکبر و در رفتاری تحقیرآمیز نه تنها حاضر به عذرخواهی نشد بلکه فرماندهی ناو سرنگونکنندهی هوایپما را تشویق کرد،
دولتی که بهگفتهی اندیشمندان برجستهی امریکایی و غیرامریکایی «غیرمسئول و جنایتکار» است و رئیسجمهورش «خطرناکترین مرد جهان»،
هرگز نمیتواند و حق ندارد ریاکارانه اظهار همدردی کند و دم از حقوق بشر و آزادی و دفاع از ملت ایران بزند.
شاید اگر کتاب «داستان مردم امریکا» نوشتهی «هوارد زین» را خوانده بودیم، در دام عوامفریبی و جنگ روانی ترامپ و باند او نمیافتادیم.
وقتی امریکا میگوید:
«آنقدر به ایران فشار میآوریم که مثل یک کشور عادی رفتار کند»
بهنظر شما منظور از «کشور عادی» همان «گاو شیرده» نیست ؟!
باور نمیکنم سفیر انگلیس برای ابراز همدردی، جایی بهتر از تجمع گروهی از مردم پیدا نکرده باشد !
اما دربارهی شعار آزادی که امثال ترامپ سر میدهند، بهنظرم این نقلقول از «برایان بکر» فعال ضدجنگ امریکا کفایت میکند:
«پیام فیسبوک به ایرانیان: اگر ترامپ را ستایش کنید، اشکالی ندارد اما اگر ژنرالی را ستایش کنید که ترامپ او را ترور کرده پست شما حذف میشود.»
این چند نکته را از سر دلتنگی و از باب درس گرفتن از حوادث تلخی نوشتم که تازهترین آن از دست دادن نخبگان و سرمایههایی گرانقدر در سقوط هواپیمای مسافربری بود.
شاید اگر یاد بگیریم در کنار یا بجای برخی واکنشهای صرفاً احساسی و شتابزده و یا برخی تسلیتهای ریاکارانه و نمک پاشیدن به زخم بازماندگان، به آسیبشناسی رفتار و عملکرد خود، جامعه و مسئولان بهویژه چارهجویی برای مشکلات اساسی در عرصهی رسانه و اطلاعرسانی بپردازیم، گام به گام به نتایج امیدوارکنندهای برسیم.