«او» ایران یکپارچه، متحد و قوی را دوست ندارد.
«او» از دویست سال پیش در پی تجزیه و تضعیف ایران بوده و
هر کس را که مخالف اهدافش تشخیص میداد، از سر راه برمیداشت.
وقتی خواست در هرات و کابل و قندهار جنگ شیعه و سنی راه بیندازد، ابراهیمخان اعتمادالدوله صدراعظم دورهی فتحعلیشاه، فریب «او» را نخورد و تسلیم نشد.
ابراهیمخان کشته شد.
در دورهی محمدشاه، یک سیاستمدار ایرانی به نام قائممقام فراهانی، مدتی صدراعظم بود و در پی بزرگی ایران.
قائممقام هم کشته شد.
در دورهی ناصرالدینشاه بزرگمرد دیگری مدتی صدراعظم شد. او هم عظمت ایران را میخواست.
امیرکبیر هم کشته شد.
این سه سیاستمدار ایرانی در مسیر تضعیف و تجزیهی ایران حرکت نکردند و در نتیجه کشته شدند.
«او» هنوز همان اهداف و سیاست را دنبال میکند.
«او» دوست دارد ما چنان کوچک و حقیر و متوهّم شویم که بزرگی را از سفیر و سفارتش گدایی کنیم.
«او» بهدرستی ملقب به روباه پیر و مکار است.
انگلیس را میگویم.
بدهکار خونهای بزرگ !