دوست دارم یاد بگیرم در میانهی سیاهنماییهای امیدکش و بیمسئولیتیهای رِخوَتزا، اگر قرار است از دردی سخن بگویم، بهگونهای بگویم و بنویسم که سخنم غیر از تحریک احساسات و تحریف واقعیات و فرصتطلبیهای ناجوانمردانهی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، نکتهای برای اثرگذاری و مایهای برای ماندگاری داشته باشد.
حقیقتِ نخست آن است که بر خلاف آنچه برخی با هر زمینه و انگیزه میگویند، اوضاع کردستان با سالهای پیش از انقلاب اسلامی قابل مقایسه نیست.
این سخن نه اغراق عوامفریبانه است و نه موضعگیری سیاسی، بلکه یافتهای است تحقیقی و قابل اثبات و مشاهده.
اما این همهی ماجرا نیست.
حقیقتِ دوم آن است که در مقایسه با آنچه باید بشود و آنچه حق و شایستگی مردم نجیب، فهیم و بردبار کردستان است، هنوز فاصله بسیار است و کار انجام نشده بیشمار.
در این میان، آنچه میتواند مایهی نگرانی باشد و مانع خدمترسانی، این است که تعصب قومی و مذهبی، از سر بدبینی و تحریک و نادانی، آنجا که نباید، رخ نماید و کرد و غیرکرد و شیعه و سنی را از هم دور کند یا به جان هم اندازد.
شرط عقل و انصاف و درس بزرگ تاریخ این است که باید از میان هموطنان کرد اهلسنت، شمار بیشتری در سطوح گوناگون حاکمیت حضور یابند و واقعیتها را بیش از پیش منعکس کنند و در تصمیمگیریها سهیم باشند.
فریاد دردناک جوانی که در جستجوی لقمهای نان در سرما و یخبندان وحشتناک کوهستان، جان میدهد، باید از ورای سیاسیکاریهای عوامفریبانه، منفعتجوییهای رذیلانه، مصلحتاندیشیهای بیپایه، روشفنکربازیهای بیمایه و مقدسنماییهای ویرانگر، به گوش جامعه و مسئولان برسد و خواب و آرام همگان را آشفته سازد.
سخن از کرد و ترک و فارس و شیعه و سنی و این حزب و آن گروه و این اداره و آن نهاد نیست،
همه انسانیم و در برابر دردهای یکدیگر مسئولیت داریم.
عکس: روزنامهی رسالت