پس از جنگ دوازده روزه ضرورت بهرهمندی افراد، گروهها و بخشهای گوناگون جامعه از شناخت تاریخی، بیش از همیشه احساس میشود.
بدون اغراق همهی گرایشها اعم از مذهبی و غیرمذهبی و ملی و انقلابی و برانداز و مانند آن، نیازمند تقویت شناخت تاریخی خویشاند، با این هدف که از فرصتسوزی و هزینهتراشی برای ایران پیشگیری شود.
میتوان به جرأت این دیدگاه را مطرح و از آن دفاع کرد که ضعف شناخت تاریخی نزد فعالان و نخبگان و دولتمردان، صرفنظر از هر گرایشی که دارند، میتواند بقای ایران را به مخاطره افکند.
در غیاب شناخت تاریخی، برخی دچار این توهّم میشوند که با حملهی نظامی خارجی میتوانند یک انقلاب اجتماعی راه بیندازند و یا این تصور غلط بر عدهای چیره میشود که با نگاهی بسته و محدود و بدون توجه به تنوع فرهنگی و مطالبات جامعه و آسیبشناسی و اصلاح عملکردها، میتوان الگویی کارآمد عرضه کرد و کارنامهای موفق داشت.
در غیاب شناخت تاریخی، گروهی دیگر، کارکردهای ویرانگر فرقهای مشابه گروه فرقان و فرقهی رجوی را بازتولید خواهد کرد و جماعتی نیز به سمت تسلیم و وادادگی و کمرنگ کردن استقلال و غرور ملی خواهد رفت و دستهای نیز بر طبل دوگانهسازیهای بیپایه و زیانبار، گاهی میان رفاه و امنیت و اقتدار و زمانی میان ایران و اسلام و مانند آن خواهد کوبید و عدهای نیز خواب آشفتهی پاره پاره کردن ایران را خواهند دید.
نقطهی خطرناک ماجرا اینجاست که وجه مشترک تمام این رویکردها و کارکردهای غلط، به خطر افتادن تمامیت و موجودیت ایران است.
در کشوری مانند ایران، با تاریخ دیرین و چندهزار ساله، فعالان و نخبگان باید به این درک مشترک برسند که مطالعهی تاریخ نه یک امر تفنّنی و نه یک انتخاب، که ضرورتیست حتمی و انکارناپذیر.
فرض ما آن است که هر چه بر مطالعات و شناخت تاریخی افزوده شود، از هزینههای مادی و معنوی کشور کاسته و بر ثبات و رفاه و اقتدار ایران افزوده خواهد شد.