ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا این موضوع را برای مطالعه و بحث برگزیدهام.
شاید این شائبه پیش آید که گویا مخالفت یا دشمنی خاصی با پهلوی دارم.
البته که چنین نیست و به حکم آنکه تاریخ را سیاه و سفید نمیدانیم، میتوانیم به دور از داوریهای کلی و بیدقت، در محورهای مشخص، دربارهی عملکرد هر حکومت، شخصیت یا اوضاع هر دوره مطالعه و تحقیق کنیم.
احسان نراقی، اندیشمند، جامعهشناس و نویسندهی معاصر، بر این باور است که فرهنگ و هویت جامعهی امروز ایران بر سه پایه استوار است:
فرهنگ و تمدن ایران باستان
فرهنگ و تمدن ایران پس از اسلام
فرهنگ و تمدن غرب
از نگاه نراقی، برای استمرار حرکت متعادل جامعه باید میان این سه پایه توازن برقرار باشد. به هم خوردن این توازن، شکلگیری تنش و بحران و حتی سرنگونی حکومت را در پی خواهد داشت. نراقی، سقوط پهلوی را در همین چارچوب تحلیل میکند.
با الهام از الگوی سهوجهی نراقی، میتوانیم بگوییم حکومت پهلوی ادعای دینداری و گسترش اسلام یا تقویت دمکراسی نداشت و مهمترین شعار و ادعایی که مطرح کرده بود، توجه به ایران و زنده کردن ایران باستان بود.
با این مقدمه بحث خود را در چند محور جداگانه مطرح میکنم.
محور نخست) حفظ تمامیت ارضی
مستندات تاریخی نشان میدهد که حکومت پهلوی در حفظ تمامیت ارضی کشور موفق نبوده و دستکم میتوان از تجزیه و جداشدن بحرین از ایران در دورهی محمدرضاشاه، سال ۱۳۴۹، سخن گفت.
کسانی که ادعا میکنند بحرین در زمان قاجار یا پیش از آن از ایران جدا شده، سند و مدرک قانعکنندهای در اختیار ندارند. ضمن اینکه اسناد موجود، نشان میدهد که برای نمونه در مصوبات هیئت دولت در سال ۱۳۳۶ بحرین استان چهاردهم ایران بوده است.
محور دوم) استقلال کشور
در این باره اگر تنها به تصویب کاپیتولاسیون در سال ۱۳۴۳ استناد کنیم، برای اثبات ناتوانی پهلوی در حفظ استقلال کشور و مقابله با نفوذ بیگانه کافیست.
بر این پایه، مستشاران امریکایی هرگاه در ایران جرمی مرتکب میشدند، دادگاههای ایران حق محاکمه و مجازت آنها را نداشتند.
علینقی عالیخانی در خاطرات خود گفته است که امریکا به ترکیه هم پیشنهاد تصویب کاپیتولاسیون را داده بود اما ترکها با غرور قابل تحسین خود گفته بودند حرفش را هم نزنید.
عالیخانی همچنین میگوید وقتی در پایان تحصیلات از فرانسه به ایران برگشتم، در برخی ادارات ایران که امریکاییها حضور داشتند، به من برمیخورد که حالت ارباب و نوکر میان امریکایی و ایرانی برقرار بود.
محور سوم) زبان و فرهنگ و تمدن ایران
تاریخ میگوید جامعه و فرهنگ ایران در طول هزاران سال شاهد حضور همزمانِ زبانها و گویشهای گوناگون و فراوان بوده و از این نظر مشکل و بحرانی جدی نداشته است.
فارسی، زبان علم و ادب و شعر و دولت و دیوان بوده و حضور همزمان دیگر زبانها و لهجهها در جامعهی ایران، منافاتی با جایگاه زبان فارسی نداشته است.
در دورهی رضاشاه، به نام گسترش زبان فارسی، سیاست غلطی در ممنوع کردن دیگر زبانها و گویشهای ایرانی اجرا شد. این سیاست از یکسو بر خلاف تجربهی معقول و هزاران سالهی فرهنگ و تمدن ایران بود و از دیگرسو، پیامدهای خطرناکی همچون تقویت رویکردهای قوممدارانه و تجزیهطلبانه، از جمله در آذربایجان و کردستان داشت.
در مجموع، نشانههای ایرانستیزی در دورهی پهلوی قابل توجه است و حتی در مراسمی مانند جشنهای دوهزاروپانصد ساله نیز که منطقاً باید رویکرد ایرانگرایی در آن پررنگ باشد، به چشم میآید.
از جمله اینکه دقیقاً مشخص نیست عدد ۲۵۰۰ سال بر چه مبنای دقیق تاریخی در نظر گرفته شده و دیگر اینکه به روایت اسناد موجود، در این جشنها آنچه را نیاز داشتند، از اقلام مصرفی تا مواد غذایی و آشپز و نیروی خدماتی، از خارج وارد کردند.
برخی منابع:
تاریخ تجزیهی ایران(هوشنگ طالع)
خاطرات علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد دورهی محمدرضاشاه
خاطرات اردشیر زاهدی، وزیر خارجهی دورهی محمدرضاشاه
از کاخ شاه تا زندان اوین(احسان نراقی)
سیاستهای زبانی پهلوی اول در کردستان(حسین رسولی)