سهشنبه هفده خرداد، اصفهان، گلستان شهدا، بعد از نماز مغرب و عشا، جمعیت قابل توجه
برنامهریزی و اطلاعرسانی شده بود که آقای رائفیپور سخنرانی کند.
با این نیت که چند کتاب تاریخی از نوشتههای خودم به آقای رائفیپور هدیه بدهم و ضمناً چند پرسش سادهی تاریخی هم از ایشان بپرسم، راهی گلستان شهدا شدم.
درخواست بنده برای دیدار و گفتگوی کوتاه با آقای رائفیپور به دوستان روابط عمومی مصاف ارجاع شد و این دوستان هم به خط ارتباطی واتساپ حواله دادند و عملاً ما را فرستادند دنبال نخود سیاه !
پیامی را که پیش از آغاز سخنرانی برای درخواست ملاقات، به واتساپ مصاف فرستادم، هنوز هم نخواندهاند. در حالی که اگر ارادهای برای پاسخگویی وجود داشت، با توجه به اینکه آقای رائفیپور چهارشنبه هم در اصفهان بود، برنامهریزی برای یک دیدار و گفتگوی ده دقیقهای کار دشواری نبود.
من که با این شگردهای دوستان مصاف آشنایی داشتم همانجا چند سوال دربارهی مطالب نادرست و بیاعتبار تاریخی که در سخنرانیهای آقای رائفیپور بیان شده مطرح کردم و مثل همیشه دوستان مصاف غیر از بازی با کلمات و مغالطه و مانند آن، حرفی برای گفتن نداشتند و از پاسخگویی مستند و صریح طفره رفتند.
معلوم شد برخی دوستانی که به عنوان تیم پژوهشی، مطالب تاریخی برای سخنرانی رائفیپور جمعآوری میکنند، اصلاً هیچ ربطی به رشتهی تاریخ ندارند. چه رسد به تخصص. هر چند پیش از این هم برای بنده محرز بود.
بنده به صراحت اعلام میکنم آنچه به عنوان مطالب و تحلیلهای تاریخی در موسسه مصاف و سخنرانیهای رائفیپور مطرح میشود، از آنجا که در چارچوب روش علمی و بهوسیلهی افراد متخصص تهیه نمیشود، ارزش و اعتبار علمی ندارد و تنها کاربرد آن، فراهم کردن سخنرانیهای پرهیجان، عوامفریبانه و پرسروصدا برای شخص رائفیپور است.
تجارب تلخ و تاریخی در نمونههایی همچون اکبر گودرزی و مسعود رجوی، پشتوانه و مستند این هشدارها و نگرانیهاست.