صفحات ۱۲۰ تا ۱۷۷ از جلد یازده مجموعهی تاریخ شفاهی هاروارد به گفتگو با مسعود رجوی بهعنوان «رهبر سازمان مجاهدین خلق» اختصاص یافته است.
از این گفتگو چند نکته قابل برداشت است:
یک) لحن و کلام مسعود رجوی آمیخته با خودبینی، انحصارگرایی شخصی و سازمانی، تحریف واقعیتها، تحقیر دیگر شخصیتها و گروها و معرفی خود به عنوان نیروی اصلی انقلاب و محور اساسی تحولات سیاسی اجتماعی و مبارزات سیاسی در برابر حکومت پهلویست. رجوی در بازی با کلمات، لفاظی، مغالطه و ترسیم نمای دلخواه خود از واقعیتها و رویدادها مهارت فراوان دارد.
دو) به نظر میرسد شخصی که وظیفهی مصاحبه با رجوی را به عهده دارد، تسلط لازم و کافی را بر روند تحولات و رویدادهای تاریخی مرتبط با سازمان مجاهدین خلق نداشته و در نتیجه نتوانسته یک گفتگوی جدی، روشنگر و مستند را سامان دهد. چنانکه در نهایت، مصاحبهی رجوی در تاریخ شفاهی هاروارد بیشتر به یک متن سخنرانی و اعلام موضع و لفاظی سیاسی شباهت یافته تا بیان تاریخ.
سه) مسعود رجوی خود و گروه خود را معتقد به اسلام میداند. با این توضیح که گروه خود را نمایندهی اسلام راستین و دیگران و از جمله روحانیت را نمایندهی اسلام ارتجاعی معرفی میکند. به دیگر سخن، رجوی احساس نیاز نمیکند که در زمینهی مبانی اعتقادی اسلام، با کارشناسان معارف اسلامی مشورت کند.
چهار) از منظر تجربهی تاریخی اگر نگاه کنیم، این روزها کم نیستند کسانی که به نام روشنفکر، مداح، انقلابی و مانند آن خود را بینیاز از مراجعه به کارشناسان و مفسران حقیقی منابع اصیل معارف اسلامی میدانند. این نکته میتواند دربردارندهی هشداری جدی دربارهی تکرار تجربهی تلخ و خسارتبار مسعود رجوی و گروه او باشد.