در مطالعات تاریخی این قاعده را باید در نظر گرفت که نمیتوان و نباید نگاه مطلق و سیاه و سفید به حکومتها، شخصیتها و مباحث داشت.
برای نمونه وقتی قرار است دربارهی حکومت پهلوی مطالعه کنیم و نظر بدهیم، باید توجه داشته باشیم که حکومت پهلوی از نظر زمانی به دورههای گوناگون تقسیم میشود و در این حکومت دو نفر به عنوان شاه روی کار آمدهاند که ویژگیهای شخصیتی متفاوتی داشتهاند. حتی در ارزیابی شخصیت و عملکرد هر یک از این دو نیز باید دورههای زمانی و شرایط گوناگون را در نظر گرفت. برای نمونه شخصیت محمدرضاشاه در دههی بیست ممکن است با محمدرضاشاه دههی پنجاه از جهاتی متفاوت باشد.
رجال سیاسی و نخستوزیران دورهی پهلوی نیز ویژگیها، عملکرد و شخصیت متفاوت داشتهاند و شناخت هر یک، نیازمند مطالعهای جداگانه است.
بهعنوان یک نمونهی مستند تاریخی، اشاره به خاطرهای از احسان نراقی میتواند مفید باشد.
احسان نراقی به نقل از قاسم غنی گفته است که سال ۱۳۲۶ شاه(محمدرضاشاه) او و تعدادی دیگر از جمله محمد قزوینی و دکتر شفق و چند نفر دیگر را دعوت کرده که مباحث تاریخی و ادبی مطرح کنند. البته توضیح داده که این جلسات به هر علت و دلیل ادامه نیافت.
نراقی افزوده است که سال ۱۳۵۶ یکی از وزرا برای او تعریف کرده که حسین دانشور از ساعت ۶ عصر تا ۹ شب با شاه صحبت میکرد.
نراقی در ادامه ضمن معرفی دانشور، به نکتهی قابل تأملی اشاره کرده است:
حسین دانشور بلیتفروش سینما بود و به خاطر لودهگری و مجلسآرایی و آوردن زنان مورد توجه شاه قرار میگرفت. یک آدم سبکمغز بسیار بیفرهنگ، یک دلقک بود و فقط میتوانست قصههای جنسی تعریف کند.
من یک روز در هواپیما بودم، دانشور کنار من نشست. این آدم پنج دقیقه که با من حرف زد از بیفرهنگی او وحشت کردم. به بهانهای بلند شدم و از درجه یک هواپیما به درجه دو رفتم. تحملش نکردم و تعجب کردم که شاه چطور سه ساعت با چنین آدمی نشسته است.
این نمونهی انحطاط فکری و دوری شاه از فرهنگ بود. چون از نشستن با افراد فرهیخته دوری میکرد.
این انحطاط و نزول فکری شاه است که از معاشرت محمد قزوینی و دانشمندان دیگر رسیده به حسین دانشور.
(منبع: کتاب آزادی نوشتهی احسان نراقی، ۱۳۸۳ صفحهی۱۷۲ و ۱۷۳)