در اینجا پاییز آغازیست بر ماهها تاریکی و سرما، انتظاری طولانی برای فرا رسیدن دوباره خورشید. امسال بیشتر از هر سال نیاز داشتم که با آمادگی بیشتری به استقبال پاییز برم. کتابها همواره تسلی بخش خاطرم هستند. در جستجوی شکار کتابی جدید بودم که عنوان این کتاب نظرم رو به خودش جلب کرد. لاگوم، هنر سوئدی سپری کردن زندگی متعادل و شاد.
نام کتاب چند المان داشت که برام جذاب بود.
معمولا از خواندن و یا نوشتن شرح مفصل کتابها پرهیز میکنم چرا که به نظرم با برملا کردن قسمتهای جذاب، از لذت خواندن نسخهی کامل کتاب کاسته میشود اما متاسفانه وقتی عنوان فارسی کتاب رو جستجو کردم تنها یک وبسایت پیدا کردم که نسخهی الکترونیکی کتاب انگلیسی رو میفروخت و گویا این کتاب هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده. از اینرو بر خلاف سلیقه شخصی چنانچه علاقمند باشید شرح مفصلتری از کتاب تهیه خواهم کرد.
برای آشنایی با کتاب چند سطری از شروع کتاب رو در ادامه میخوانید:
چهارده سال پیش دوستی برای سپری کردن تعطیلات تابستانی مرا به سوئد دعوت کرد.
ساعتهای طولانی روشنایی روز را با شنا کردن، آفتابگرفتن، خوردن نان خانگی و مربای توتفرنگی در ساحل جنوبی سوئد سپری میکردیم. روزها در آرامش و سادگی سپری میشد. نه از دردسر فراهم کردن غذاهای تجملی خبری بود نه برنامهریزی دقیق و پیچیده برای تفریحات. کارکردن دورترین خیال ما بود. آرامش، لذت بردن از گرمای هوا و طبیعت زیبا و گذران وقت در کنار خانواده و دوستان، تنها چیزی بود که ذهن ما را به خود مشغول میکرد. همانجا عاشق شدم. نه فقط عاشق همسر سوئدی خود، بلکه عاشق زندگی به روش سوئدی.
زندگی آرام و بدون دغدغه و تجمل در آنجا چنان مرا جذب خود کرده بود که وقتی با همسرم صحبت انتخاب کشوری بود که خانهی آیندهی ما خواهد بود، حتی قبل از قطع کردن تلفن در فرودگاه برای برگشتن به سوئد بودم.
با آغاز زندگی در سوئد متوجه شدم که زندگی آرام و متعادل فقط مختص به تعطیلات تابستانی نیست. در محیط کار، هر روز چند دقیقه اختصاص دارد به فیکا. (زمان استراحتی کوتاه قبل از ساعت نهار، برای نوشیدن قهوه با همکاران و گفتگویی دوستانه) کودکان در سوئد (نسبت به انگلیس) دو سال بیشتر وقت دارند که از بازیهای کودکانه نهایت لذت را برده قبل از اینکه مدرسه را شروع کنند. سپری کردن تعطیلات کریسمس و تابستان به معنی آرامش و سادگی و لذت بردن از بودن کنار هم است. به عبارت دیگر، دوستان نوردیک ما عمر خود را با زندگی ساده و متعادل سپری میکنند.
در یک مهمانی شام در شهر جدید خود مالمو بود که با فلسفه لاگوم آشنا شدم. دوست سوئدی من از من پرسید که آیا میدانید معنی لاگوم چیست؟ ترجمهیی برای آن در زبان شما نمیشناسم.
در جواب گفتم: آیا به معنی زندگی تمام عیار و بی عیب و نقصی نیست؟
نه، زندگی تمام عیار نه، فقط در حد کافی، نه خیلی زیاد و نه خیلی کم. پیدا کردن تعادلی که برای شما کافیست. پیدا کردن تعادل در کار، ثروت، تعلقات، لباسی که به تن داری و حتی تعادل گرمای هوا و آب.
کتاب دارای سه بخش است:
۱- لاگوم در زندگی شخصی شما
۲- لاگوم در خانواده و روابط
۳- لاگوم در جهانی بزرگتر
هرچند که با نظرات نویسنده کتاب تماما موافق نبودم چرا که بینقص نشان دادن هر فرهنگی نشان از بزرگنمایی آن دارد. ولی اینکه زندگی در کشورهای نوردیک سمت و سوی دیگری دارد وجهیست که شخصا اون رو تجربه کردم. دورترین وجه آن با زندگی گذشتهی من داشتن تعادل و راضی بودن به حد کافی (لاگوم) و همواره به دنبال بیشتر ندویدن بود. و نزدیکترین وجه آن اهمیت خانه و خانواده.
نظر شما در مورد لاگوم چیست؟ آیا قطعهی گمشدهای پازل زندگیست یا همیشه در زندگی شما جریان داشته و راز خوشبختی شماست؟ و یا اینکه مانعیست برای پیشرفت و زندگی بهتر؟