تصور کنید سالها بعد سرورهای انبوه شبکههای اجتماعی در اعماق اقیانوسها پیدا شود. در آن دوره حتما همه روی یخچالهای طبیعی آب شده، به صورت شناور زندگی میکنند. چیزهایی که پیدا میکنند یک مشت آدمهای الکی هستند. خندههای مصنوعی، گریههای نمایشی، اخبار ساختگی و زندگیهای سطحی.
اغلبشان در معرفی خود جز نام و سن، از علایقی گفتهاند که یا به آنها توسط یک نفر یا جامعه تحمیل شده یا به آن نرسیدهاند یا رسیدند و پشیمان شدهاند. بیشترشان به هر طریقی نوشتهاند جان فدای یار میکنند در حالی که در نگاه خوش بینانه ۷۰درصد جدا و بی خبر از هم رخت از جهان بستهاند.
روزها و شبها با تمام اتفاقات مثبت و منفی خودمان را در جایی معرفی میکنیم که جای واقعی ما نیست. هر آنچه به ما رسیده یا تلاش کردیم برسد را با دیگران به اشتراک گذاشتهایم.
دیدن آن قیافهها که باز معلوم نیست بشر باشند یا نه، بعد از دیدن اطلاعاتمان حیرت انگیز است. پس نام ما و ماه تولدمان برای آنها که روی یخچالهایی که ما آبشان کردیم،در کشتی زندگی میکنند، مثل مطالعه کردن لغتنامه تاریخی است. آنچه مهم است به زبان آوردن تجربه است.
یک استعاره کوچک: من از این مسیر رفتم و در چاله افتادم. نوشتن یک درس از زندگی برای معرفی خودمان به دیگران، اول از همه ما را با خودمان آشنا میکند. اینکه یک درس بزرگ از زندگیام برای معرفی خود دارم یا نه. دوم اینکه اطلاعات ما دیگر مثل یک لغتنامه نیست. مثل یک دفتر اطلاعاتی و کشف رازهای بزرگ است.
به هر حال کسانی آتش را کشف کردند و راه ما روشن شد. ما هم راه آدمهای دیگر را روشن کنیم.