چالش این ماه طاقچه درباره «امید» است و من میخواهم از کتابی بگویم که امید داشتن را یادم داده است. راویان این داستان واقعی امید را به آرزو بدل کردند.
سالیان سال است که قشر دانشگاهی از فاصله بین دانشگاه و صنعت میگویند و همه این را شنیدهایم که درسهای دانشگاه فقط پایه محتوایی آنچه صنعت به آن نیاز دارد را بهمان یاد میدهد و برای آنچه کار واقعی در صنعت به آن نیاز دارد باید آستین همت خودمان را بالا بزنیم و صفر تا صدش را با مغز و دست همت خودمان بسازیم.
«آرزوهای دستساز» داستان جذاب شکلگیری یک شرکت دانشبنیان در حوزه فناوریهای الکترونیکی و کامپیوتری است. داستان چند جوان دانشجو که آستین همت خودشان را بالا زدند و خواستند مصدر «توانستن» را صرف کنند. روزی که شروع میکردند قطعا نمیدانستند چقدر سختی، نخوابیدن، فشارهای مالی و جسمی و روحی در انتظارشان است؛ چیزی که میدانستند این بود که میتوانند و باید بتوانند. ساختن سخت است اما باید ساخت و راهی برای فرار نیست. یاد یک دیالوگ در فیلم «عملیات مریخ» افتادم. مسئول پروژه ساخت ماهواره هندی برای سفر به مریخ در جواب کارشناسی که گفته بود فلان مواد مورد نیازمان را فقط آمریکا دارد و راهی نداریم باید به آنها سفارش دهیم، گفته بود: «تو برای خانه خودت هر روز از هتل غذا سفارش میدهی؟!» جواب مشخص است: خیر!
حسین و دوستانش هرکدام با یک تفکر و شرایط منحصر به فردی دور هم جمع شدند، از واحدهای کارآموزی دانشگاه که عموما حالت فرمالیته به خود گرفته است و هر دستانداز دیگری که فکرشان و دستشان میرسید استفاده کردند تا رشد کنند، پیشرفت کنند و مفید باشند. میتوانستند بروند اما ماندن و مفید بودن برای کشور و جامعه را انتخاب کردند. همیشه رفتن تنها یا شاید بهترین راه نیست.
این جوانان آرزو داشتند و برای رسیدن به آرزو، اولین شرط داشتن «امید» است. اگر آرزو و هدف داشته باشی باید امید رسیدن به آن را هم در خودت حفظ کنی و اگر امیدی داری باید برایش هدف تعیین کنی.
فقط کسانی که امید دارند میتوانند از بهانهها، مشکلات و موانع عبور کنند؛ هرچند سخت، هرچقدر جانکاه اما شیرین. آنقدر شیرین که وقتی برمیگردی و به عقب نگاه میکنی با خودت میگویی ارزشش را داشت ...
این کتاب جذاب و دوستداشتنی را میتوانید در طاقچه بخوانید:
https://taaghche.com/book/69563