Wow....
واقعا دفترچه خاطرات داشتن کار هرکسی نیست
یه طرز افتضاحی سخته
من ترجیح میدم نیم ساعتی که با نوشتن خاطرات قدیمی که ازشون خبر دارم و تنها کسیم که میخونش خودمم
رو
بزارم پای فیلم دیدن
یا درس خوندن باسه ازمون جامع مضخرف فردا
ایححححح ازمون فردا
هر بار یا ازمون فردا میوفتم شروع میکنم به حساب کردن که چقد دیگه تا پایان سال مونده
یا برای تابستون برنامه ریزی میکنم
بماند میگم منشی بودنم بد نیستا
فقط هر از گاهی باید بلند و واضح اسم ی نفرو بگی و اگه تا سه ثانیه دیگه جواب نداد اسم بعدیو میگی
راستی ی بخش دیگه ام داره هر وقت ی نفر برای وقت گرفتن اومد اسمشو اخر لیست مینویسی و بعدم میگی تو فلان روز وقت داری
اینجا 13 تا صندلی هست که روی هر دوازده تاشونم ادم نشسته
2 نفرم سر پا ایستادن
اما اون مثل مراقب امتهان صاف زل زده به مریضا
به طرز احمقانه ایی از نگاه کردن بهش میترسم??
اگه من به جاش بودم فیلم میدیدم، یا اهنگ گوش میدادم یا رمان میخوندم??
بخداااا
همه ی مردم که خوشگل نیستن...
تاداااا??
اینم عکسم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه واقعا هرچی فک میکنم میبینم افتضاح شده
تازه یکمم خاک روی بوتام نشسته
ولی بازم بدجور میخوام توی این پست باشه
اااااا ی چیزی بش میگن
ناخداگاه،بی اراده، نمیدونم?
سعی میکنم مطالب کوتاه بزارم تا خسته کننده نباشن?