سنم خیلی کم بود که فهمیدم شب ها خوابم نمی برد! یعنی اصلا دوست ندارم شب ها بخوابم. خواب روز برایم لذت بخش تر و شیرین تر است. اوایل احساس میکردم عادی نیستم اما بعد ها دیدم بله خیلی ها مثل من عادی نیستند! یک عالمه شب زنده دار غیر عادی دور هم جمع شدیم!
شب زنده داری هم خوب است هم بد. مثل خیلی چیز های دیگر که هم جنبه خوب دارند و هم بد!خوبش همین الان است که می نویسم. خوب روز ها نمی توانم بنویسم. نه تنها نوشتن بلکه هیچ کار دیگری نمی توانم بکنم. خوب من آدم شب هستم نه روز! بدش هم سلامتی ام هست که به خطر می افتد. خودتان بهتر از من مضرات بی خوابی را می دانید. من هم خوب میدانم اما چه کنم، من یک شب زنده دارم ان هم از کودکی!
از حق نگذریم شب زیباتر از روز است. آرامش، تاریکی،خنکی و خلاصه مجموعه ای از زیبایی ها در شب خلاصه شده است. شب زمان خوبی برای نوشتن است. برای موسیقی یا حتی فیلم در تاریکی به دور از هیاهو. شب نعمت بزرگیست. بعضی از کشور ها شب ندارند. همیشه روز را می بیند. روز هم خوب است. اما شب چیز دیگریست!
هر کسی مرا میبیند از مضرات شب زنده داری می گوید. ولی نمی دانند که من خودم همه چیز را میدانم. کلا نصحیت کردن چیز خوبی نیست. چون نصحیت شونده خودش درست را می داند اگر غلط را انجام میدهد شاید دلیلی محکمی دارد! مثل من که خوابم نمی برد و دلیلی از این محکم تر ندارم!