یادم هست وقتی چالش ۳۰ روز وبلاگنویسی را معرفی کردم خیلیها اعتراض کردند که هر روز نوشتن سخت است و نمیشود و همیشه پاسخ من این بود که برای همین نامش چالش وبلاگنویسی است. چالش یعنی آدم خودش را به زحمت بیاندازد.
حالا که این چالش به پایان رسید و موفق شدم تقریبا هر روز بنویسم و این نوشتن بعد از پایان این چالش هم ادامه دارد این فکر به ذهنم رسید که آیا امکان دارد که آدم چالشهای دیگری هم در زندگی برای خودش تعریف کند و با استفاده از این چالشها سطح زندگی خود را افزایش دهد؟
به زندگی روزمره خودم و اطرافیانم نگاهی کردم. تقریبا همه به دنبال یک کار راحت با درآمد عالی هستیم که خیلی هم وقت ما را نگیرد. شرایط زندگی که سخت میشود، سخت که نه کمی تغییر میکند داد ما به آسمان میرسد. همه دوست داریم صبح بیشتر بخوابیم، درس نخوانیم، کار نکنیم، رییس نداشته باشیم، پول زیاد داشته باشیم و این لیست ادامه دارد.
امروز در حال مطالعات و جستجوهایم به کتابی برخوردم به نام قانون ۱۰ برار نوشته گرنت کاردون. نویسنده در این کتاب به نکته جالبی اشاره کرده است. او میگوید اهداف معمولی انگیزه و اشتیاق لازم را در انسان بوجود نمیآورند. لذا لازم است که سطح توقع خود را ۱۰ برابر کنید تا انگیزه و انرژی لازم را پیدا کنید. حالا باید تمام فعالیتهایی را که لازم بود برای رسیدن به اهداف خود انجام بدهید را نیز ۱۰ برابر کنید. این یعنی برای رسیدن به یک هدف متعالی باید ۱۰ برابر بیشتر زحمت بکشید.
این گفته من را یاد چالش وبلاگنویسی میاندازد. اینکه خودمان را مجبور کردیم هر روز و تحت هر شرایطی یک پست منتشر کنیم. این یعنی برای یک هدف عالی که هر روز نوشتن است باید انرژی بسیار بیشتری صرف میکردیم.
به نظر من ما درگیر یک زندگی سوسولی و خیلی لوس شدیم. زحمت کشیدن را فراموش کردیم. فرض کنید در حالت عادی هر روز ۵ تماس با مشتریهای خود میگیرد ولی حالا باید ۵۰ بار تماس بگیرید. خب این کار بسیار سخت است ولی به نظر من انسان تواناییهای بسیار زیادی دارد و متاسفانه ما به دلیل نوع زندگیهای شهریمان درگیر زندگی در پایینترین سطح از تواناییهایمان شدهایم. ما موفق شدن و رسیدن به اهدافمان را به چشم چیزی میبینیم که اگر بشود خوب است اگر هم نرسیدیم که کلی توجیه بسیار شیک هم برایش درست میکنیم.
حالا فکر کنید اگر به رسیدن به اهداف به عنوان یک امر اخلاقی نگاه کنیم چه میشود. یعنی اخلاقا خود را متعهد به رسیدن به اهداف بدانیم. این نوع نگاه هم میتواند به شدت به ما کمک کند.
نویسنده کتاب معتقد است که در دنیا ۴ دسته از افراد وجود دارند:
۱. افرادی که هیچ کاری نمیکنند.
۲. افرادی که عقبنشینی میکنند. این افراد با برخورد با هر مشکلی به سرعت عقب نشینی میکنند. اینها از شروع کار برای انجام دادن کارهای سنگین میترسند.
۳. آدمهای معمولی افرادی هستند که به اندازه طبیعی زحمت میکشند. سر کار میروند و تا حدی تلاش میکنند که اخراج نشوند.
۴. کار زیاد. اینها افرادی هستند که یا تمام ذهن و توان فیزیکی وارد کار میشوند. اینها من را یاد نیروهای مخصوص میاندازند.
اکثر آدمها از نوع ۳ هستیم. یک زندگی معمولی را پیش میگیریم و هدفهایی هم در ذهن برای رسیدن داریم ولی اگر هم نرسیدیم خیلی مهم نیست. همیشه از دنیا شاکی هستیم و هر روز موفق نشدن خود را گردن آدمهای مختلف میاندازیم.
اما یک عده خاص هستند که اصولا سرشان برای دردسر درد میکند. آنها مرزهای توانایی بشر را جابهجا کردهاند. آنها در دسته ۴ قرار دارند و عده کمی هستند که از قانون ۱۰ برابر استفاده میکنند. اهداف آنها ۱۰ برابر افراد عادی است و ۱۰ برابر آنها هم برای رسیدن به اهدافشان تلاش میکنند. اگر همه ساعت ۶ صبح از خواب بیدار میشوند اینها ساعت ۴ صبح بیدا شده و مشغول کار هستند. اگر افراد عادی در ماه یک کتاب میخوانند اینها در هفته ۵ کتاب میخوانند، اگر افراد عادی هر هفته ۳ پست وبلاگ مینویسند اینها هر روز ۲ پست منتشر میکنند.
به نظر غیر ممکن میآید ولی اگر فقط فکر و ذهنمان را از یک زندگی سوسولی و راحت طلبانه منحرف کنیم همه چیز ممکن میشود. چطور میشود که یک سرباز عادی با شرکت در دورههای نیروی مخصوص تبدیل به یک ابر سرباز میشود؟ او اهدافی دارد که ۱۰ برابر سرباز عادی است و برای رسیدن به آنها ۱۰ برابر زحمت میکشد.
ما هر روز شاهد افراد خاصی هستیم که همانند نیروهای مخصوص هستند. ورزشکارهای حرفهای نمونهای دیگر هستند. افرادی که در سطح اول ورزشهای حرفهای فعالیت میکنند کسانی هستند که اهداف بسیار بزرگی دارند. برنده شدن مدال المپیک هدف بزرگی است که فقط تعداد محدودی از تمام انسانهای روی کره زمین در سر دارند و برایش خیلی زحمت میکشند. اگر زندگینامه آنها را بخوانید و یا به مصاحبه آنها گوش کنید میبینید که شب و روز در حال تمرین هستند. آنها موفقیت را یک تعهد اخلاقی میدانند. آنها خود را به مردم کشور خود متعهد میدانند و به همین دلیل باید موفق شوند.
ما هم باید دست از این روش زندگی سوسولی و راحت طلبانه برداریم و اهدافی ۱۰ برابر چیزی که همیشه به آن فکر میکردیم برای خودمان انتخاب کرده و ۱۰ برابر حد معمول برایش زحمت بکشیم. در کتابی خواندم که یک نیروی مخصوص معتقد است که وقتی بدن احساس خستگی میکند هنوز ۷۰ درصد از توانش استفاده نشده است.