ویرگول
ورودثبت نام
The last Visionist
The last Visionist
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

گوسفندهای پرنده!

از صبح دارم به یه ویژن فکر میکنم که دوست دارم با شما توی این پست مطرحش کنم.

و اون چیزی نیست جز گوسفندهای پرنده!!

فکرش رو بکنید گوسفندا میتونستن پرواز کنن البته نه اینکه بال داشته باشن بلکه مثل بالن ها یا بادکنک های هلیومی! صبح به صبح از طویله مسقفشون که میان بیرون همینجور از زمین پروازکنان بلند بشن و مثل ابر رو هوا حرکت کنن و برای چرا و غذاخوردن از شاخه های بالایی درخت ها تغذیه کنن!... اگر اینجوری بود دیگه دست هیچ گرگی موقع چرای گوسفندا بهشون نمیرسید و از طرفی دیگه مراتع دچار حمله ی گوسفندا نمی شد که با خوردن بی رویه تخریب بشن! و خیلی مزایای دیگه... البته معایبی هم داره مثلا اینکه به جای گرگ، عقاب ها و کرکس ها ممکن بود بهشون حمله کنن ولی تلفاتش به نسبت حمله گرگ که عادت به نفله کردن گله و حرص زدن داره کمتره و یا اینکه در کنار فضولات پرندگان روی ماشینا یهو فضولات گوسفندا رو هم میدیدی! که میشه با طراحی یه سری کیسه جلوی این کثیفی رو گرفت به هرحال این صرفا یک خیالپردازیه :)...

حالا ازت میخوام یه لحظه به این تخیل فکر کنی؛ یه صبح دل انگیز با نسیم ملایمی رو در نظر بگیر که یه جسم پشمالوی نرم با صدای بع بع به پنجره خونتون برخورد میکنه و تو از خواب بیدار میشی و پرده رو کنار میزنی و با یه گوسفند سفید تپل که معلق تو هوا داره برا خودش میچرخه روبرو میشی و بعد به آشپزخونه میری با یه دسته سبزی یا کاهو تو دستت پشت پنجره برمیگردی، پنجره رو باز میکنی و بهش غذا میدی! چه حسی خواهی داشت؟!

البته خیال گوسفند پرنده این چیزاش شاید قشنگ باشه ولی سختیای خودشم داره. مثلا چوپون این گوسفندا باید خلبانی بلد باشه و برای جمع کردن و برگردوندن گوسفنداش به طویله باید یه کامیون با قابلیت پرواز و کمی پیشرفته مثلا مجهز به سیستم مکش قوی(مثل یه جاروبرقی بزرگ!) که اگه گوسفندی بازیگوشی کرد و سوار کامیون نشد با اون وسیله بِکِشَدِش تو کامیون!... و یا در روزهایی که باد نسبتا زیادی می وزه یه هابی داشته باشه که به پای گوسفندا طناب یا بندی ببنده که از یه محدوده مشخصی دور نشن یا خیلی دیگه بخواد پیشرفته باشه باید مراتع و آخور و طویله فضایی با کمک ناسا و ارگان ها و NGO های مربوطه درست کنن که کلا تو همون آسمون گوسفندا نگهداری بشن... خلاصه که خیلی کارا میشه کرد و اینکه قوه تخیل ته نداره و تا صبح و روزها و ماه ها و سالها حتی جا داره که بخواد به این ویژن پر و بال بده و داستان سازی کنه.

الان که به اینجا رسیدم دارم فکر میکنم تو روزای بارونی و برفی چیکار میشه کرد؟! فعلا تا همینجا باشه تا بقیه این تخیل؛ ولی ازتون بازم میخوام که فکر کنید به اون قسمتی که یه گوسفند پشت پنجره خونتون بع بع کنان داره میچَره برا خودش. :)

تخیلویژنپرندهطبیعتگوسفند
پدر ویژن ایران/ غریبی قصه پرداز / متعهد به نچرال بیوتی تو بغل جاشو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید