دوری از شهر محل تولدت اینجوریه که توی شبکههای اجتماعی میگردی پی تصاویر شهر ت و روی هرکدوم چندین دقیقه مکث میکنی و چشمات اشکی میشن و سعی میکنی بوی کوچهها رو به خاطر بیاری و آب و هوای عکسها رو روی پوستت تصور کنی و حتی سعی کنی صدای تپندهی قدم زدن آدمها و رد شدن ماشینهای پر سر و صدا و غارغار عصرگاهی کلاغا رو از بین پیکسلهای عکس تصور کنی که میشنوی.
حاضرم یک روز از عمرم رو بدم و در ازا ش الان بتونم یک ساعت برم توی خونه ی خودمون و روی بالکن بشینم و حیاط رو تماشا کنم. بعد دوان دوان برم توی کوچه قدم بزنم و دست بکشم روی دیوار ساختمونای آشنا و انقدر قدم بزنم تا یک ساعتم تموم بشه و کالسکه ام کدو بشه و چشم باز کنم و ببینم دوباره توی بندرعباسم و پشت میز تحریر کوتاهم نشستم و دارم آنتی بیوتیک حفظ میکنم.