لعیا
لعیا
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

«معلم شمع همیشه فروزان» و باقی چرندیات

به شاگردی که سه هفته بعد از اتمام ترمش همچنان توی واتسپ سوال می‌پرسید و توقع توضیح و رفع اشکال داشت گفتم چون دیگر شاگرد من نیست نمی‌توانم چنین وقتی برایش بگذارم و این جزء خدماتی ست که به شاگردانم ارائه می‌دهم. جواب داد: «تا به حال معلمی ندیده‌ام که به مثل شما برای پول کار کند.» با خودم فکر کردم، مگر همه برای پول کار نمی‌کنند؟

طبیعتاً به جز کسانی که در بنگاه خیریه کار می‌کنند؛ که البته کار آنها دیگر کار نیست. یعنی شغل نیست. وگرنه باقی ما خدماتی می‌دهیم، کالایی تولید می‌کنیم، و در ازایش پولی می‌گیریم. معنای شغل همین است.

چه طور از معلم‌ها توقع دیگری می‌رود؟

تقریبا تمام معلمانی که می‌شناسم در ازای حقوق ناچیزی کار می‌کنند. در کارشان به تخصص، چندین سال تجربه، توانایی اجتماعی و کار تیمی احتیاج دارند. به اندازه‌ی یک شغل تمام وقت -یا بیشتر- زمان می‌گذارند و به اندازه‌ی یک بار دندانپزشکی رفتن/ ۴ بار خرید مایحتاج/ ۳ تکه لباس خریدن حقوق می‌گیرند -کمتر یا بیشتر-.

اگر معلمی از کارفرما تقاضای حقوق بیشتر کند بلافاصله با این واکنش روبرو می‌شود که کار ما تعلیم و تربیت نسل آینده است و از شما بعید است که چنین دغدغه‌های سخیفی داشته باشید و انتظار می‌رود که به چیزی جز آینده‌ی نسل فرداها فکر نکنید و کار خود را چنین مبتذل نسازید!
و معلم مذکور از این که حقوق ابتدایی خود را طلب کرده احساس شرمساری می‌کند.

چه طور چنین چیزی طبیعی و پذیرفته‌شده است؟ یک مهندس/ مشاور حقوقی/ مدیر HR می‌تواند ادعا کند که x مقدار تخصص و y سال تجربه‌ی کاری دارد و با حقوقی کمتر از n حاضر به همکاری نیست. چرا شنیدن چنین چیزی از یک معلم عجیب است؟ چرا یک معلم متخصص و باتجربه نمی‌تواند درآمد خوبی داشته باشد؟

چون ما «معلم خوب» را معلم فداکار می‌دانیم. معلمی که بسوزد و چراغ راه دیگران باشد. شاید فکر کنید این یک استعاره‌ی لوس ادبی ست، ولی آن قدر تکرارش کرده‌ایم که باورمان شده. بالاخره معلمی شغل انبیاست، نه مشاوره‌ی حقوقی.

شکی نیست که بسیاری معلمان فداکارند و عمر خود را صرف شاگردانشان کرده‌اند و راضی‌اند. اما فرق است بین کسی که انتخاب کرده همه چیزش را در راهی بدهد، با کسی که اگر چنین نکند برچسب مادی‌گرا و خودخواه می‌خورد.

ما فداکاری را «وظیفه‌»ی معلمان کرده‌ایم. معلمی که هزینه ندهد، به قدر کافی فداکار نباشد و در راه آموزش از دست نرود لابد از معلمی چیزی کم دارد. معلمی که صدا بلند کند و حقوق اولیه‌ی -و زبانم لال حقوق مادی- خود را طلب کند، البته که شایستگی لازم برای تدریس را ندارد. و یکی از اصلی‌ترین شاخصه‌های یک «معلم خوب» آن است که چیزی برای خود نخواهد.

به کارفرماها کاری ندارم که از این تصور غلط و اغراق آمیز، عامدانه سودجویی می‌کنند. روی حرف من به فرهنگی ست که بین ما مردم عادی جریان دارد و به ما تصوری راهبانه و ریاضت‌گونه از معلمان می‌دهد. ما در عین حال که مفتخریم همواره در فرهنگمان معلمین را ارج می‌نهیم و لابد خیلی محترم می‌داریم و روز جداگانه ای هم به آنها اختصاص داده‌ایم و چه، آنها را با همین ابزار احترام سرکوب می‌کنیم و آن قدر جایگاه پیامبرگونه‌ای به آنها داده‌ایم که خودمان هم باورمان نمی‌شود نیازهایی مثل دیگران داشته باشند!

هرکه تاکنون کار ارزان را تجربه کرده می‌داند، حقوق کم -حقوق کمتر از ارزش کاری که انجام می‌دهی- چه فشار روحی‌ای به فرد وارد می‌کند. ابتدا تنها مشکلات مالی ست و احتمالا با آن کنار می‌آیی. اما بعد، فقط با خشم زندگی می‌کنی. با خشم بیدار می‌شوی و با خشم سر کار می‌روی. حس می‌کنی عمر تو ارزشی ندارد، کار تو ارزشی ندارد، آن‌چه برایش وقت گذاشتی و یاد گرفتی و انجام می‌دهی ارزشی ندارد. تو ارزشی نداری. روحت خسته و مچاله می‌شود. اهداف و آرزوهات را کنار می‌گذاری.

معلم را مثل شمع می‌سوزانیم و فرسوده می‌کنیم، و برایش سالروز و جشن می‌گیریم.


تمام آن‌چه نوشتم درباره‌ی نقش مادری نیز صادق است، کمی وحشتناک‌تر. اما من مادر نیستم. نوشتن در این باره را به مادران می‌سپارم.

معلمفرهنگکارشغل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید