تحلیل بنیادی رویکردی برای اندازه گیری ارزش ذاتی یک اوراق بهادار با تجزیه و تحلیل متغیرهای مالی و اقتصادی مربوطه است.
عحب!!!
تحلیلگران بنیادی همه عواملی را که میتوانند بر ارزش یک اوراق بهادار تأثیر بگذارند، از جمله متغیرهای کلان اقتصادی مانند وضعیت اقتصاد و شرایط بازار تا عوامل اقتصاد خرد، مانند کارایی تیمهای مدیریتی، تحلیل میکنند.
جالب شد!
هدف نهایی این است که به مقداری دست پیدا کنیم که سرمایه گذاران بتوانند با قیمت فعلی اوراق بهادار مقایسه کنند تا تعیین کنند که آیا اوراق بهادار بیش از ارزش یا کمتر از ارزش گذاری شده است.
پس تا الان باید کلیت کار برامون حل شده باشه! درسته؟؟؟ از شما میپرسم درسته؟؟؟
موضوعی که در مورد اصطلاح "اصول" وجود دارد این است که تمام جنبه های سلامت مالی یک تجارت را پوشش می دهد. بدیهی است که آنها ارقامی مانند سود و درآمد را شامل می شوند، اما می توانند هر چیزی از سهم بازار یک شرکت تا سطح رهبری آن را نیز در بر گیرند.
بسیاری از عناصر اساسی به دو دسته کیفی و کمی دسته بندی می شوند. اهمیت مالی این مفاهیم با تعاریف سنتی آنها تفاوت چندانی ندارد. روشی که فرهنگ لغت این اصطلاحات را تعریف می کند به شرح زیر است:
کمی: «مربوط به داده هایی که از نظر اعداد و کمیت قابل ارائه است».
کیفی: «مربوط به کیفیت یا ویژگی چیزی، در مقابل کمیت آن».
در این راستا مبانی کمی اعداد سخت در نظر گرفته می شوند. آنها نشان دهنده ویژگی های ملموس یک شرکت هستند. به همین دلیل است که مهمترین منبع اطلاعات کمی را می توان در صورتهای مالی یافت. سود، درآمد، دارایی ها و بسیاری موارد دیگر را می توان با دقت زیادی ارزیابی کرد.
مبانی تحلیل کیفی آنقدرها ملموس نیست. آنها ممکن است شامل صلاحیت های رهبران ارشد شرکت، محبوبیت نام تجاری آن، حق ثبت اختراع و فناوری انحصاری باشند.
والسلام!
دیگه از این ساده تر نمیدونم آیا میشه گفت یا نه!