ویرگول
ورودثبت نام
لیلا جباری
لیلا جباری
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

حالت جنینی

از اینکه سیاست نمی‌دانم و تاریخ نخوانده‌ام، از خودم خجلم، که در این آشفته‌ بازار تغییرات شگفت و هرج و مرج‌های ممتد، و جهنمی که برای روانمان ساخته‌اند، مجبورم از چیزی بنویسم که شاید طرفداری نداشته باشد. ناگزیرم مدام از چیزی بگویم و تکرارش کنم که معنای وجودم را در آن یافتم. از بخش اجتماع زده و همزمان غیراجتماعی خود بسیار دلخورم که من نیاموختم انسان‌ها چگونه می‌توانند زندگی‌ام را بهتر کنند، پس ناگزیر در جستجوی کورکورانه‌ و لنگ لنگانم، تکیه‌گاهی از جنس توصیف احساسات انسانی برای ادامه‌ی حیاتم برگزیدم.

عمیق ترین احساسات وجودی‌ام زمانی به سراغم می‌آیند که در حالت جنینی‌ام. پاهایم را جمع کرده باشم، دستانم را به موازات قفسه‌ی سینه به تکیه‌گاه تکیه داده باشم، و به پهلو خوابیده باشم. گویی مادری مراقب در حال تماشای وجود بی‌وجودم در این کیهان بی‌سر و ته و بی‌صاحب است. گویی وقتی کسی مرا می‌بیند، می‌توانم بگویم چه هستم. وقتی در نهایت ناامیدی از ایستادگی و حالت رشد یافته و مسئولیت پذیر و انسان بالغ به وضعیت جنینی خود خواسته برمیگردم، تمام آسیب‌پذیری ها بر سرم آوار می‌شوند. در ایستادن و سخن گفتن و بسیار گفتن و نمایش خود رزومه یافته، هیچ احساس درک نشده‌ و مشاهده نشده‌ای وجود ندارد، همه چیز هویداست و مثل روز روشن و البته تکراری و دل به هم زن. اما وضعیت جنینی خود خواسته شبیه آنکه مادری مراقب در حال مشاهده‌ی تمام وجود توست و تمام کثیفی‌های تو را نه که می‌بیند، بلکه با دیدنش خشنود می‌شود، مشاهده‌ای جهان گشا و شفابخش است.

نویسنده نیستم، اما نمی‌تونم ننویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید