ویرگول
ورودثبت نام
L.E.Na
L.E.Na
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

من و تو پارادوکسیکال ترینیم

من و تو بدترین آدم ها هستیم واسه دوستی باهم که نه خانواده هامون به هم شبیه نه آرزوهامون.که تو میوه ی محبوبت سرخ و شیرینه و مال من سبز و ترش. و ما متفاوتیم به حدی که من سفیده ی تخم مرغ رو به زرده اش ترجیح میدم و تو از سفیده متنفری.ولی من هر اتفاقی که میفته بهت زنگ میزنم و هر جکی که میشنوم رو یادداشت می کنم تا برات تعریف کنم و تو بهتر از من از سوتی اخیر دختردایی کوچیکم خبر داری و من بهتر از تو از عاشقیت می دونم.
تو همین روزا که ازدواج و خواستگار واسه من جک ساله تو داری به ازدواج فکر می کنی.و تو ازدواج می خوای با همونی که نمی دونه عاشقشی.همونی که ازت شماره خواست و ندادی.من از دیروز فقط به تو فکر کردم و خواستگاری پسرعموت یه لحظه هم از یادم نرفته و من تا دیروز فکر می کردم ازدواج تا قبل از ۲۵ سالگی محاله.یا حداقل واسه من و تو محاله و تو میگی نه خیلی دیره.
من ذهنم پره از خونه مجردی و افکار فمنیستی و سیاست و تو به فکر بچه دار شدنی.شایدم ما نباید با هم دوست می شدیم ولی من تا به حال دوستی به شیرینی تو نداشتم.و ما هر دو از النگو متنفریم.و هر دو شیفته ی گیتاریم و تو با هربار شنیدن صدای گیتار من اشکت در میاد.

من و تو انگار در دو جهان متفاوت زاده شدیم که تو موهای فرت رو کراتینه کردی و من چند روزه با مامان دعوا دارم که موهای صافم رو فر کنم.و گوشه ای از ذهنم کچل کردن موهام هست،سفر به دور جهان...و شاید خیلی نوجوانانه فکر می کنم هنوز و من و تو هر دو مطمئنیم که من تا ازدواج ۲۰ سال دیگه فاصله دارم.من باید خیلی بزرگتر بشم و تو فکر می کنی بلوغ عقلی ات اونقدری هست که وارد زندگی مشترک بشی.
گاهی فکر می کنم اگه عشق منم مثل عشق تو بود با همین تفاوت سنی زیاد شما شاید منم به ازدواج فکر می کردم ولی من هنوز با چوب شور ادای سیگار رو درمیارم و هنوز از پشت پنجره ی ماشین واسه غریبه ها دست تکون میدم.و تو باورت نمیشه ولی من گاهی هوس باربی بازی به سرم میزنه،دقیقا همون قسمتی که باید لباسشون رو عوض کنیم و ببریمشون مهمونی.و من عاشق دیونگی با خواهر ۱۲ سالمم.و به نظر تو دلیلش خانواده هامونه که مامانت وقتی ۱۹ سالش بود ازدواج کرده و بابابزرگ من تا ۲۵ سالگیِ مادرم خواستگارا رو با فحش از خونه بیرون مینداخته.و تو نمی دونی فامیلای ما تو ۳۵ سالگی هنوز سن ازدواجشون نرسیده و من می دونم دخترعمه ی ۲۲ ساله ی تو بارداره.
و ما با همین تفاوتامون هنوز بهترین دوستای دنیاییم اونقدری که وقتی غایبی دبیر ریاضی گیر بده به من که قُل ات کجاست؟اونقدر که به نظر همه من و تو از لحظه ی تولد با هم دوستیم و کی باورش میشه دوستی ما ۳ سال بیشتر عمر نداره؟
و من دوستت دارم...

ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﮑﻦ ! ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺁﺩﻣﯿﺖ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﺪ ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید