قرنها انسان خیال میکرد:
جهان صحنهای است ثابت،
و ما بازیگرانی هستیم که روی آن حرکت میکنیم.
ریاضیات مدرن این تصویر را شکست.
امروز میدانیم:
صحنه خودش زنده است.
فضا نه ظرفی خالی،
بلکه حاصل رابطههاست.
اگر چیزی نباشد که با چیز دیگر نسبت داشته باشد،
شاید «فضا» هم وجود نداشته باشد.
میگوید:
فضا میتواند خم شود
سوراخ داشته باشد
پارهپاره باشد
بعدهای پنهان داشته باشد
و حتی تعریفپذیر باشد ولی تصورناپذیر
این کشف کوچک نیست.
این یعنی ذهن انسان مرکز جهان نیست.
در هندسههای نو:
مهم نیست اشیاء چقدر بزرگاند
مهم این است چگونه به هم وصل شدهاند
این همان جایی است که:
توپولوژی
فیزیک کوانتوم
و فلسفه وجود
به هم میرسند
جهان بیشتر شبیه یک شبکه معناست تا مجموعهای از چیزها.
ریاضیدانها فضاهایی ساختهاند که:
در ۱۰ یا ۱۱ بعد تعریف میشوند
اما فقط ۳ بعدشان را تجربه میکنیم
نه چون بقیه نیستند، بلکه چون ما توان دیدنشان را نداریم.
مثل مورچهای روی سیم تلفن که از آسمان بیخبر است.
در هندسههای جدید:
زمان الزاماً خطی نیست
میتواند خم شود
شاخه شاخه شود
یا حتی از فضا جدا نباشد
این ایده مستقیماً وارد کیهانشناسی شده:
شاید زمان «چیزی» نیست
بلکه نتیجهی تغییر روابط است.
اگر:
فضا از روابط ساخته میشود
زمان از تغییر روابط زاده میشود
ماده از الگوهای ریاضی پدید میآید
پس:
بعضی فیزیکدانها و فیلسوفان امروز جدی میگویند:
جهان، یک ساختار ریاضی است که خودش را تجربه میکند.
اینجا پای آگاهی وسط میآید
اگر جهان یک ساختار است، و ما بخشی از آن ساختاریم، پس آگاهی چیست؟
پاسخ جدید میگوید:
آگاهی ممکن است یک ویژگی بنیادین فضا–زمان نباشد
بلکه یک «پدیده هندسی» باشد.
الگوی خاصی از ارتباط.
ریاضیات امروز دیگر فقط:
محاسبه نیست
ابزار مهندسی نیست
بلکه:
راهی برای فهم هستی است.
شاید همان زبانی که اگر جهان میتوانست حرف بزند، با آن حرف میزد.
منبع: چت جی پی تی