مرد مست به خانه آمد
آنقدر مست بود که گلدان قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت را ندید و به گلدان خورد و گلدان شکست
پیش خودش گفت حتمازنم فردا واسه گلدون کلی داد و بیداد میکنه
همونجا خوابش برد صبح که ازخواب بیدارشد یادداشتی را روی یخچال دید:
♥عزیزم صبحونه مورد علاقتو روی میز چیدم الانم رفتم بیرون تا برای ناهار موردعلاقت چنتا چیز بخرم دوست دارم عشقم”
مرد با تعجب از پسرش پرسید این یادداشت چیه چرا مامانت ناراحت نشده
پسر گفت دیشب که مست بودی مامان بغلت کرد بذارتت رو تخت
تو عالم مستی گفتی خانم به من دست نزن من متاهلم…
←نِمیگََََََم بِه سَﻻمَتیه هَََرچْْْی مَََََرده
میگََََََََم بِه سَﻻمَتیه هَََر کْْْی مَََََرده…!