بین لیست بلند بالای فیلمهای کمدی میچرخیدم که چشمم به خانم داوت فایر افتاد؛ فیلمی که برای اولینبار در نوجوانی دیده بودم و چقدر دلتنگش بودم!
قبل از هر چیزی باید صاف و پوستکنده بگویم که من خیلی خیلی تحت تاثیر رابین ویلیامز بودم و هستم. هربار اثری از او دیدم، لبخندش جایی به چشمم آمد یا صدایش را شنیدم، بیش از پیش غم برم داشت که چرا جهان باید از این آدمها خالی بشود. حقیقتش خودکشی ویلیامز مانند مرگ یک قوم و خویش نزدیک روی من تاثیر گذاشته بود.
حالا از تمام اینها که بگذریم باید از فیلم Mrs. Doubtfire صحبت کنیم. اثری که دو سال قبل از تولد من تولید شده و هنوز هم دیدنش شما را به زندگی باز میگرداند.
دانیل هیلارد که هنرمندی شکسته خورده است و دلش نمیخواهد پای پروژهای برود که با اصولش در تضاد باشد، پس از یک مشاجره دراماتیک از همسرش جدا میشود. این آغاز دوری دانیل از سه فرزندش است که آنها را عاشقانه دوست دارد و بهقول خودش از زمان تولدشان حتی یکروز هم از آنها دور نبوده.
میراندا در دادگاه برنده میشود و حضانت فرزندانشان را میگیرد... این همان قدم اولی است که آقای هیلارد مجبور میکند تا عاشقانهترین دروغ و فریب خود را رو کند!
دانیل هیلارد برای نزدیک شدن به خانوادهش مجبور است نقش یک پرستار مسن به نام خانم داوت فایر را بازی کند...
فیلم سراسر لحظات احساسی و خوشایند است، حتی در تلخترین دقیقهها. اگر برای آخر هفتهتان نیاز دارید یک اثر حال خوبکن ببینید و رابین ویلیام با آن شیرینی همشیگی خودش برای شما قصه بگوید، پس این اثر را که کریس کلمبوس کارگردانی کرده از دست ندهید.