ویرگول
ورودثبت نام
LifeLover
LifeLover
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

لطفا این یک نصیحت رو جدی بگیرید

لطفاً کرم ضد آفتاب بزنید!

اگر میخواستم برای آینده شما تنها یک نصیحت بکنم، مالیدن کرم ضدآفتاب را توصیه میکردم.

آثار مفید و ارزشمند کرم ضدآفتاب در طولانی مدت توسط دانشمندان ثابت شده است، درحالی که سایر نصایحی که امروز من به شما‌ میکنم هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم زندگی شخصی ام ندارند. اما به هرحال نصایحم را خدمتتان عرض میکنم:

قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، البته اگر ندانستید هم، مهم نیست!

به هرحال روزی قدر قدرت و زیبایی جوانیتان را خواهید دانست. زمانی که طراوت آن رو به افول بگذارد.

اما باور کنید که بیست سال دیگر، به عکس های دوران جوانی خودتان نگاه‌ میکنید و متوجه میشوید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بودید.

میبینید آن طور که تصور میکرده اید، چاق نبوده اید.

میفهمید که خیلی از چیز ها در بهترین شرایط خود بوده اند تا شما احساس خوب و فوق العاده ای داشته باشید.

نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید.

فقط بدانید نگرانی همان اندازه موثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل مسئله ریاضی.

مشکلات اساسی زندگی شما بی‌تردید چیزهایی خواهند بود که به ذهنتان خطور نکرده بودند:از همان مشکلاتی که یک روز سه شنبه، ساعت چهار عصر وقتی هیچ کاری برای انجام ندارید، ناگهان به سراغ شما می آیند و تمام ذهن و روح شما را میگیرند.

هر روز کاری را انجام دهید که شما را بترساند!

با دل دیگران بی رحم نباشید و با کسانی که با دلتان بی رحمی کرده اند، سر نکنید.

عمرتان را با حسادت تلف نکنید.

گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب.

مسابقه طولانی است و سرانجام، خودتان هستید که با خود مسابقه میدهید.

تعریف هایی که از شما میکنند را به خاطر بسپارید. توهین و ناسزاها را فراموش کنید.

نامه های عاشقانه قدیمی را حفظ کنید.

صورت حساب های بانکی و قبض ها و...را دور بیاندازید.

اگر نمیدانید میخواهید با زندگیتان چکار کنید، احساس گناه نکنید. اگر هم خواستید احساس گناه بکنید.

جالبترین افرادی که در زندگی ام میشناختم در 22سالگی نمیدانستند میخواهند با زندگیشان چکار‌ کنند.

برخی از جالبترین چهل ساله هایی را هم میشناسم که هنوز نمیدانند.

تا میتوانید کلسیم بخورید.

با زانوهایتان مهربان باشید.

وقتی قدرت زانو هایتان را از دست دادید کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد.

ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید.

ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید.

ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید، احتمال دارد در هفتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان کمی هم برقصید.

هرچه میکنید نه زیاد به خودتان بگیرید، نه خودتان را سرزنش کنید.

به هرحال، تصادف و احتمال، نیمی از تصمیم های مارا شکل میدهند.

از بدن خود لذت ببرید. هرچه که میتوانید از آن استفاده کنید. حس بد به آن نداشته باشید و به حس بد دیگران نسبت به آن هم کاری نداشته باشید. مهم ترین ابزاری که در زندگی تان دارید بدنتان است.

برقصید، حتی اگر در مهمانی نبودید و مجبور شدید در اتاقتان برقصید.

نقشه ها و تابلو های جهت را بخوانید، حتی اگر نمیخواهید آن هارا جدی بگیرید.

از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید.

تنها خاصیت آنها این است که به شما بقبولانند شما زشت هستید.

پدر و مادرتان را بشناسید و آنها را دوست داشته باشید، نمیدانید تا کی با شما هستند.

با خواهران و برادرانتان مهربان باشید.

آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوی تنها کسانی هستند که بیش از هرکس دیگر از شما در آینده مراقبت خواهند کرد.

به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و توک دوستان ارزشمند خودتان را به هر قیمتی حفظ کنید.

سفر کنید.

برخی حقایق انکار ناپذیر را بپذیرید:

قیمت ها صعود میکنند، سیاستمداران کلک میزنند، شماهم پیر میشوید.

و آنگاه که شدید، در تخیلتان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید قیمت ها مناسب بودند، سیاستمدار ها شریف تر بودند و بچه ها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند.

به بزرگتر ها احترام بگذارید.

توقع نداشته باشید که کسی از شما حمایت مالی کند.

ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید.

شاید هم همسر ثروتمندی نصیبتان شده باشد.

ولی هیچگاه نمیتوانید پیش بینی کنید کدام یک‌ زودتر از دست میروند.

خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه موهای هشتاد و پنج ساله ها میشود.

از نخ دندان استفاده کنید.

دقت کنید توصیه های چه کسانی را جدی میگیرید. اما به هرحال، توصیه کنندگان را تحمل کنید. نصیحت گونه دیگری از غم غربت است. کسی که نصیحت میکند، گذشته هارا از میان تل زباله ها بازیافت میکند. گردگیری میکند. روی زشتی ها و کاستی هایش رنگ جدیدی میزند و آن را به قیمت بیشتری از گذشته اش میفروشد.

اما با همه نصیحت هایی که من کردم، لطفاً به من درباره ماجرای کرم ضدآفتاب، اعتماد کنید!

پ.ن:متن بالا، بازنشری از نویسنده آمریکایی، مری اشمیش بود.

خلاصه ای از متن بالا.
خلاصه ای از متن بالا.
خانومِ مری اشمیش
خانومِ مری اشمیش




درباره تجربه هام می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید