نام کتاب: سفینه زندگی، زندگی پیتر کامنتزید(رمان)
نویسنده: هرمان هسه
نویسندهی متن: ریحانه شفیق
گوش دادن به این کتاب برای من از آن اتفاقات یکهویی جذاب بود که در پی بیخوابیهای ناگهانی و طی گشتهای شبانهام در اپلیکیشن طاقچه رخ داد. اوایل کتاب از توصیفات تفصیلی نویسنده(کامنتزید) درمورد مناظر طبیعی محل زندگیاش هم حوصلهام سر رفتهبود و هم مدام کنجکاوتر میشدم که قرار است چه اتفاقی در این روستای کوچک پوشیده از برف در دامنهی کوههای آلپ، رخ دهد.
کامنتزید روستازادهای است که میل به تجربهی زندگی واقعی و خوب و عالمانه دارد، به دنبال همین میل از روستای کوچکشان خارج میشود و دنیا و آدمهای مختلفش را میبیند و طعم زندگی در فرهنگهای متفاوت را میچشد. زندگیاش در این بین تصاویر زیادی را برایش به نمایش میگذارد، عشق، تنهایی، رفاقت، فراغ، مرگ، روزمرگی و همهی چیزهای عادی دیگری که همهی آدمهای معمولی تجربهاش میکنند و برایشان خاص است. مثل همهی ما.
کامنتزید تا بیست و چهارسالگیاش بسیار شبیه ریحانه بود و همین شباهت ترقیبم میکرد برای دنبال کردن داستان زندگیاش و فهم آخر ماجرا.
اما به طرز زیبا و شگفتانگیزی این زندگی مثل تمام زندگیهای دیگر در حالی ادامهیافت که کتاب تمام شد. برخی در نقد این اثر میگویند که کتاب ناگهانی و بدون خبر تمام میشود، اما همین پایان بیشکوه برای من ضامن بقای کامنتزید دوستداشتنی در ذهنم بود.
صدای فریاد موسویان در این لذت روحافزا برایم بیتاثیر نبود و مشتاق شنیدن دیگر کتابهای خوبی که با صدای او صوتی شده هستم.