لیلا طیبی
لیلا طیبی
خواندن ۴ دقیقه·۱ روز پیش

محمد ابراهیم جعفری شاعر بروجردی

زنده‌نام "محمدابراهیم جعفری"، نقاش نوگرا و شاعر معاصر، عضو رسمی هیئت علمی دانشگاه هنر تهران  و انجمن هنرمندان نقاش ایران بود که در سال ۱۳۱۹ خورشیدی در بروجرد دیده به جهان گشود.


پدرش بازرگان و باغدار بود. او دبستان را در مدرسه فردوسی گذراند و در دبیرستان، رشته ادبیات خواند. در بروجرد تحت تأثیر نقاش قهوه‌خانه‌ای به نام «فانی» رو به نقاشی آورد و اولین آثار خویش را کشید. معلم هنر دبیرستان او به نام «دعوتی» مشوق و راهنمای او بود تا نقاشی را جدی‌تر پی بگیرد. از نوجوانی به شعر گفتن روی آورد و با الهام از طبیعت پیرامون خود شعر می‌گفت. سال پنجم دبیرستان به مدرسه  دارالفنون  تهران رفت و آنجا با مفاهیم روز ادبیات و نقاشی آشنا شد.

سال ۱۳۳۸ در پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران  تحصیل نقاشی را آغاز کرد. در آنجا در گارگاه علی‌محمد حیدریان (از مؤسسین پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران و شاگرد کمال‌الملک) و محمود جوادی‌پور حاضر شد.

جعفری سابقه حضور فردی و گروهی مختلفی در نمایشگاه‌های داخلی و خارجی از جمله نخستین نمایشگاه خیابانی تهران در سال ۱۳۴۲ (به تلاش محسن وزیری‌مقدم)، بی‌ینال یا دوسالانه پاریس در سال ۱۳۴۸، جشنواره هنر کنی سور مرن در جنوب فرانسه در ۱۳۵۵، کسب جایزه ملی این کشور در سال ۱۳۵۳ نقاشان معاصر ایران در آلمان، بال سوئیس، هنرمندان منتخب ۳۸ کشور در پاریس، نقاشان پیشرو در واشینگتن، دی.سی. (واش آرت) و نمایشگاه‌های هنرمندان معاصر ایران در مراکش، لندن، مسکو، کانادا، اسپانیا و ارمنستان را داشت.

در آثار او کار با آبرنگ و آب‌مرکب، استفاده از گِل و گواش و استفاده از ماده زمینه‌ای پلاستوفوم دیده می‌شود.

جعفری به عنوان مؤسس کانون هنرهای تجسمی  شناخته می‌شود. از دیگر فعالیت‌های او می‌توان به همکاری با فیروز شیروانلو در شکل‌گیری فرهنگ‌سرای نیاوران، «برنامه‌ریزی و طراحی آموزش هنر» و کار و مطالعه در کوی بین‌المللی هنرهای پاریس، همکاری آموزشی با دانشگاه نوریچ آمریکا و دانشگاه‌های هنر اصفهان، یزد، کرمان و دانشگاه آزاد تهران و اجراهای فی‌البداهه با عنوان «صلح تن به تن» برای ایجاد ارتباط تبادل نظر نقد و گفت‌وگو در ارتباط با نمایشگاه‌های هنرهای تجسمی نام برد.

سرانجام او، در شامگاه شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۷ بر اثر سکته مغزی در سن ۷۸ سالگی در بیمارستان مدائن تهران درگذشت.



◇ کتاب‌شناسی:

- چو مرغ شب، خواندی و رفتی (ترانه‌های محمد ابراهیم جعفری)، نشر مشکی

- بوی کاهگل آواز پرنده (گزیدهٔ اشعار)

- ابری به دشت خاطره می‌بارد (زندگینامهٔ او)

- سفر با ماه (گزیده نقاشی‌ها)

و...



◇ نمونه‌ی شعر:

(۱)

گفتم تو را دوست دارم

صدای مرا نقاشی کن

دلتنگ توام اندوهِ مرا نقاشی کن

به تو می‌اندیشم در غم

پندارِ مرا نقاشی کن

گفتی در خلایی که هوا نیست

نه من تو را می‌خوانم

نه تو مرا می‌شناسی

برایم چراغی بیاور

بی نور

چگونه نقاشی کنم؟



(۲)

خاکستری خاکستری خاکستری

صبح، مه، باران

ابر، نگاه، خاطره

در من ترانه‌ای نبود تو خواندی

در من آینه‌ای نبود تو دیدی

ریشه‌ای بودم در خوابِ خاک‌های متبرک

بی‌باران در نگاه تو سبز شدم

برقی از چشمانت برخاست

نگاهم بارانی شد

گونه‌هایت خیس باران

چشم‌هایت آفتابی

گرگ‌ها می‌زایند بره‌ها را دریابیم

تو با چشمانت مرا بنواز

چوب دست چوپانی‌ام سلاحی کارگر خواهد شد

بعد از جنگ با چوب دستم

انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید

با تو خواهم ماند

با تو خواهم خواند

و تو را در بهت آفتابی‌ات خواهم بوسید

اگر ابرها بگذارند.



(۳)

وقتی دلتنگم

به تو می‌اندیشم

یاد تو مربعی‌ست محو و لرزان

در زمینه‌ی خاکستری روشن

در این مربع‌ها

من با بهم زدن پلک‌هایم

گذشته را نقاشی می‌کنم

بین من و تو

غبار و دیوار است

به سحر این مربع‌ها

من از دیوار می‌گذرم

در رسیدن به تو

تنها راه گذشتن است

باید چراغ رنگ به دست بگیرم

و در خاکستری‌هایم

به دنبال تو بگردم

ای کاش ای کاش

می‌توانستم یک قطره بیشتر

با سرخ نقاشی کنم.



(۴)

کاشکی من برج ویرانی به راهی دور بودم

تا که در شب‌های بارانی

کبوترها نم آلوده

به زیر سقف ایوانم

به یک پا تکیه می‌دادند و می‌خفتند

بوی نم آلود و مستی آور پرها

با صدای وهم‌انگیز نفس‌های کبوترها

کاهگل‌ها خیس باران

خاطرات دور دوران را

به خاطر زنده می‌سازد

اسب خاطر را به شهر یادهای دور می‌تازد

کاشکی من برج ویرانی به راهی دور بودم

تا که در شب‌های بارانی

کبوترها نم آلوده

به زیر سقف ایوانم

به یک پا تکیه می‌دادند و می‌خفتند

پای ایوان در کنار آتش سوزان

دو شبگرد غم آلوده

برای یکدگر از سرگذشت خویش می‌گفتند.



(۵)

تنت در خوابِ من، نجواى دوری‌ست

گلِ مهتابِ صحراهای دوری‌ست

نفس در گیسویت، پنچه در آغوش

هنوزم وصلِ تو رویای دوری‌ست.



(۶)

در سفر

هرکس به مقصد می‌رسد، می‌ایستد

من سفر را دوست دارم

مقصدِ من رفتن است.



(۷)

تنها یک چیز را

از تو بیشتر دوست دارم

اینکه تو را دوست دارم

می‌خواهی بمان

می‌خواهی برو

رفتنِ تو

دل انگیزتر از آمدن دیگری‌ست…




گردآوری و نگارش:

#لیلا_طیبی




سرچشمه‌ها

www.fa.m.wikipedia.org

www.bbc.com/persian

www.arga-mag.com

و...




دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید