لیمو
لیمو
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

حالا چی بنویسم؟

گاهی گیر میکنم که چی بنویسم . مثل عبور از لابلای جنگلی پر شاخ و برگ.

میام به زودی

اومدم اومدم . خط این اول این متن را سه چهار روز پیش نوشتم. دیدید گاهی اوقات حوصله هیچی نداری؟

حتی حوصله خودت! هرچقدر هم آدم شیرینی باشی بازم حوصله خودتو نداری. اصلا عسل باشی!

بگذریم .

میگم چرا ما آدمها اینجوری شدیم؟ یه مُشت آدم بی .... و بی .... و بی .....

منظورم بی حوصله و بی حواس و بی توجه بود. الکی برا خودت داستان نساز:D

این اولین متنی هست که من توی ویرگول مینویسم. میخوام هرچی دلم میخواد بنویسم.یعنی هرچی؟ نه بابا قرار نیست هرچیزی بنویسم که. چرا الکی شلوغش میکنی. یواش بابا.

میخوام شروع کنم. اول اینکه من دوست ندارم کسی منو بشناسه . اما یه کم اطلاعات از خودم میدم تا خرده معرفی کرده باشم. (فعل کرده باشم نوشته بودم کره باشم. هر هر هر هر )

اولین نکته اینه که من شیرازیم. بله درسته شهر ادب و فرهنگ و شعر و گل و بلبل. خلاصه که من دیده ام تمام جهان را به چشم خویش / شیراز از تمام جهان خوشنماتر است.

دومین نکته اینه که مهم نیست جنسیت من چیه. مهم نیست؟ آره دیگه مهم نیست . اصلا هم مهم نیست.

سومین نکته اینه که توی دهه 30 سالگیم. یعنی نزدیک 40 سالگی.میگن آدم تا 40 سالش نشه آدم نمیشه! راستی یه چیزی . یه مدت بود توی بحران 30 سالگی بودم. خدا روز بد نیاره. خیلی بد بود.

خب بس دیگه خیلی از خودم نوشتم. راستشو بخواین من همیشه از شناخته شدن فراری بودم. هیچ دوست نداشتم مثلا تو یه جمعی منو بشناسن. بدونن من کیم و چیکار میکنم و این چیزا. این حس از 10 پونزده سالگی با من بود و الان که توی دهه 30 سالگیم به شدتش افزوده شده.

بر خلاف خیلیایی که همش دنبال دیده شدنن و میخوان هر طور شده و به هر قیمتی شده خودی نشون بدن.

حتما دیدین تو فضای مجازی چه خبره! مصیبته، مصیبت. همه شدن بلاگر. ان شاءالله که موفق باشن.

.

این از من! حالا بگو کیستی تو؟

شیرازمن کیستم؟d متنی
دوست ندارم کسی منو بشناسه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید