ما بچههایی که توی دهه بیست سالگی زندگیمونیم خیلی وضعیت عجیبی داریم . خیلی هامون مثل من یه بار توی دبیرستان تغییر رشته دادیم و برای دانشگاه یه رشتهای که هیچ ربطی نداشت خوندیم و باز هم فهمیدیم اون چیزی که میخواستیم نبوده.
همه ازمون توقع دارن که دیگه توی نوجوانی نفهمیدیم چیکار میخوایم بکنیم ، حداقل توی جوانی سریع راهمون رو پیدا کنیم ، در کنار دانشگاه رفتن کار هم پیدا کنیم و زندگیمون رو توی سریع ترین حالت ممکن زندگیمون رو سر و سامون بدیم .
یه مشکل بزرگی توی سیستم این دنیا هست و اونم اینه که ما دوازده سال از زندگیمون روی یه برنامهی خاص پیش رفته و یهو به خودمون میایم و میبینیم که بدون هیچ برنامهایم و خودمون باید از چیزی که براش آموزش ندیدیم سر در بیاریم .
همیشه شنیدیم که بعد مدرسه و دانشگاه باید یه شغل پیدا کنیم و همون شغل رو ادامه بدیم تا آخر عمرمون و سر و سامون بگیریم . ولی اگه پیدا کردن شغل و راه مناسب به این راحتیها نباشه چی ؟ یسریا مثل من کلی راهها و چیزهای متفاوت رو امتحان کردیم و سنمون مثل یه آلرته که بجنب وقت زیاد نمونده باید سر و سامون بگیری ، باید بری سراغ زندگیت ، فلانی رو ببین ، سر یه کار رفته و همون رو داره ادامه میده.
ما فراموش میکنیم که همه مثل هم نیستن و اگه هنوز راهمون رو پیدا نکردیم اشکالی نداره و هنوز وقت داریم . بذارین خودمو مثال بزنم، من خیلی کوچیک که بودم کلاس اُرف رفتم ، فلوت ، بلز، پیانو ، ویالون و گیتار رو امتحان کردم اما آخر سر همه رو ول کردم ساز زدن کار من نیست ، دبیرستان یه سال تجربی خوندم ، بعد رفتم هنرستان ، برای دانشگاه رفتم مترجمی زبان انگلیسی ، سر چهار ترم عوض کردم رفتم حسابداری و تهشم کلا دانشگاه رو ول کردم. اما فقط اینا نیست ، من میتونم بنویسم ، من طراحی چهره ، طراحی منظره ، طراحی دیجیتال ، طراحی کارت ویزیا ، کاتالوگ و یکمی هم طراحی لباس بلدم ، کل اپهای ماکروسافت رو از برم ، طراحی وبسایت و اپلیکیشن هم بلدم و نمرهی آیلتسم ۷.۵ بوده و در کنار همهی اینا آهنگ هم میخونم . یه مدت ادمین و محتوا ساز اینستاگرام بودم ، یه مدت مجله طراحی میکردم ، یه مدت دیگه هم مسئول فروش یه شرکت استیل بودیم ، یه مدت توی آژانس هواپیمایی کارشناس فروش بودم اما هیچ کدوم اونجوری که میخواستم نبود . الان هم توی یه کافه ویترسم و دنبال یه شرکت میگردم که کارآموز UIUX قبول کنه ولی همین دو روز پیش داشتم فکر میکردم که شاید حتی اون هم کار من نباشه . کلا به صورت گنگوارانهای ادامه دادم زندگیمو
به نظر من این عادیه که همهمون یا اکثرمون ندونیم چیکار میخوایم بکنیم و هی چیزای مختلف امتحان کنیم ، حرف میشنویم که هی از این شاخه به اون شاخه میپریم و تکلیفمون مشخص نیست ، اما این زندگیه، خیلی بهتره که همه چیزو امتحان کنیم تا اینکه بعدا که خانوادهی خودمون رو داشتیم و آب از سرمون گذشت به این نتیجه برسیم که کاش این راهو پیش نمیگرفتیم و فقط عذاب بکشیم .
ولی مطمئنم که بالاخره تک تکمون راهمونو پیدا میکنیم و الکی داریم به خودمون فشار میاریم و استرس داریم . هرچی نباشه تازه اول زندگیمونه و نباید فکر کنیم با رسیدن به سن هژده سالگی باید "بالغ" بشیم و "بالغانه" رفتار کنیم چون کی میتونه برای ما تعیین تکلیف کنه که چی درسته و چی غلط . بیاین فقط زندگی کنیم .