سال گذشته همین موقع ها بود که "سیر عشق" دوباتن را می خواندم و رسیدم به جایی که ربیع و کریستین درباره ی خرید یک دست لیوان برای خانه شان با هم بحث می کردند. دوباتن که همیشه از دل اتفاقات عادی یک دید جدید بیرون می کشد، حرف جالبی زد که برداشتی که من آن زمان از آن داشتم این بود:
کتاب های زیادی درباره یادگرفتن اصول کلی روابط عاطفی وجود دارد مثل اینکه چه طور به هم ابراز علاقه کنیم یا مواردی مشابه این؛ اما کمتر کتابی می آید و دست می گذارد روی مسائل ریز زندگی روزمره زندگی یک زوج. مسائل کوچکی مثل خرید لیوان یا انتخاب خانه یا روتین تمیز کردن آشپزخانه همانقدر در زندگی زناشویی اهمیت دارند که مسائل بزرگتر و با این حال، کسی سراغ آنها نمی رود چون بدیهی به نظر می رسند.
این حرف و نوشته های شخصی خودم که در آن زمان طوفانی از احساسات عجیب و شدید بود برایم یک رشته جدید فکر را پدید آورد در مورد "خود افشایی". قضیه این است که ماهی همیشه دوست داشت تجربیات بقیه در حس کردن هیجان ها و عبور از احساسات یا شرایط سخت را بداند و کمتر جایی را به جز بعضی رمان ها، محلی برای یادگیری این موارد می دیدید. حتی خیلی پیش می آمد که وقتی دچار هیجان های آشفته ساز میشد و نمی توانست یا خود احساس را هضم کند و یا رفتار متناسب با آن را نمی دانست، در گوگل چیزی مشابه عبارات زیر را سرچ می کرد و با خواندن حرف های بقیه در فروم ها، به یک دید معتدل تر نسبت به هیجانش می رسید و یا رفتاری را می آموخت:
اینجا بود که ماهی متوجه شد چقدر حجم مطالب روانشناسی در این باب بیشتر است تا تجربه های شخصی افراد و ماهی دلش می خواست تجربه های بقیه را بشوند و ببلعد. و حتی به نوعی مثل هر انسان دیگری در جستجوی این بود که با خواندن تجربیات مشابه، بتواند به تجربه های خودش مشروعیت ببخشد و بگوید: ماهی قبول است...تو حق داشتی احساس یا رفتار ایکس را داشته باشی. اما واقعیت این است که خودافشایی سخت است چون یا همه از خود آنقدر آگاه نیستند که بخواهند از آن بگویند یا شجاعتش را ندارند و یا ضرورتی برای آن نمی بینند.
من اما دلم می خواهد که از تجربه های هیجانی و رفتاری خودم-چه مثبت و چه منفی- بگویم.چون اعتقاد دارم که صحبت کردن از احساسات شخصی همانقدر بدیهی است که خرید یک لیوان برای یک زوج، اما در عین حال همانقدر نوشتن از آن کمک کننده و الهام بخش است که نوشتن درباره خرید همان لیوان. به شکل دقیق تر، دو دلیل هم دارم برای این کار خودم:
این را هم اضافه کنم که مشتاق بودم ماهی نامه را با هویت واقعی خودم بنویسم و از اسم قلم استفاده نکنم. اما خب به دلیل اینکه می دانستم اعضای خانواده ام قطعا مرا پیدا خواهند کرد، مجبورم از این اسم استفاده کنم تا نوشته هایم به آن ها آسیبی نرساند.
و این شد که ماهی نامه را از امروز با چاپ رسمی و انحصاریش از ویرگول دریافت خواهید کرد.
To be continued...