قریب به ۲۷ سال است که قصه طولانی جی تی ای آغاز شده و در این مدت طولانی، اتفاقات بسیاری در دنیای ویدیوگیم رخ داده است. در ادامه با لیویتو همراه باشید تا داستان نسخههای اصلی سری GTA را بگوییم (همچنین برای خواندن نسخه کامل این مطلب میتوانید روی این لینک کلیک کنید).
خواندن این پست تا حد بسیار زیادی میتواند داستان بازی های جی تی ای را لو بدهد؛ پس اگر تاکنون همه عناوین این سری را تجربه نکردهاید، از خواندن این نوشته اجتناب کنید.
اولین جی تی ای کار خود را با کاراکترهای گوناگونی شروع میکند؛ از برد (Brad) و میکی (Mikki) گرفته تا وینی (Vinny) و بوبا (Bubba). داستان بازی اما از لیبرتی سیتی (Liberty City) به سن آندریس (San Andreas) و وایس سیتی (Vice City) هم میرسد.
روایت اولین قسمت جی تی ای ، مانند تقریبا بیشتر بازیهای Grand Theft Auto آغاز میشود؛ داستان جنایت کاری که سعی میکند با قدم گذاشتن در شهرهای مختلف، از یک خلافکار معمولی به ردههای بالاتری برسد.
داستان در لیبرتی سیتی آغاز میشود و اولین ماموریت ما، کار برای باند رابرت سرالیانو (Robert Seragliano) خواهد بود. آنها از ما میخواهند تا چندین کار را انجام دهیم؛ از سرقت تاکسی گرفته تا کشتن رییس پلیس LCPD از طریق خودرو بمبگذاری شده.
یکی از ماموریتها شامل تلهای به شکل بمب در اتوبوس میشود که در صورت رسیدن به سرعت کمتر از ۵۰ مایل در ساعت منفجر میشد. این مرحله اشارهای به فیلم اکشن Speed داشت. هنگامی که بازیکنان امتیاز کافی را بهدست میآورند، مردی با نام کابوت (Cabot) با آنها تماس میگیرد و پس از ملاقات ادعا میکند که ما باند او را دور زدهایم و اگر این اتفاق بار دیگر رخ دهد کار ما تمام است.
پس از این اتفاقات، بازیکن باز هم تلاش میکند تا مراحل متنوعی را بهپایان برساند؛ پس از این ماموریتها، شخصی با نام بابی با ما تماس میگیرد تا از گروگانگیری فردی بهنام ساشا (Sasha) خبر دهد و از ما میخواهد تا او را نجات دهیم.
با شکست خوردن ماموریت متوجه میشویم که ساشا سگی متعلق به بابی است و پلیسها باتوجه به سر و صداهای داخل صندوق عقب او را پیدا میکنند. پس از تمام این اتفاقات، برای جلب نشدن توجه پلیسها مجبور میشویم تا لیبرتی سیتی را به مقصد سن آندریاس ترک کنیم.
با ورود به سن آندریس، باند Uncle Fu با بازیکن تماس میگیرد و ما کار خود را برای آنها آغاز میکنیم. هنگامی که بازیکن به اندازه کافی کار کرد و امتیاز کافی را بهدست آورد، میتواند پیرمردی را ببیند که درحال ساخت یک سندیکای جنایی با عظمتی خارقالعاده است. ما بهعنوان بازیکن به او و خانوادهاش احترام میگذاریم.
اولین جی تی ای ما را بهعنوان خلافکاری میبیند که حاضر است حتا برای پلیسهای وایس سیتی یا باندهای لیبرتی سیتی کار کند. اما تنها چیزی که برای ما مهم خواهد بود، مبلغ دریافتی و امتیازی است که هر ماموریت به ما میدهد.
داستان جی تی ای ۲ یا Grand Theft Auto 2 در دنیایی خیالی بهنام Anywhere City جریان دارد. بهعنوان دنبالهای برای GTA 1، دومین نسخه جی تی ای داستان کلاود اسپید (Claude Speed)، خلافکار و جایزهبگیری را روایت میکند که همانند کاراکترهای نسخه پیشین، با گروهها و باندهای مختلفی کار میکند تا راه خودش برای رسیدن به مراتب بالاتر را پیدا کند.
خیانت میتواند بزرگترین انگیزه آدم برای ورود به دنیای جدیدی شود؛ دنیایی که نه تنها تاریکتر است، بلکه هیچ راه خروجی ندارد.
شما بهعنوان کلاود، پس از خیانتی که از دوست دختر خود یعنی کاتالینا (Catalina) دیدهاید، سعی میکنید تا راه خود را در شهری عجیب و غریب مثل لیبرتی سیتی پیدا کنید و به هر نحوی که شده انتقام خود را از او بگیرید.
در یک شهر بزرگ و الهام گرفته از نیویورک، همه از شما توقعاتی دارند؛ رییسهای مافیا از شما کمک میخواهند؛ پلیسهای فاسد کارهایی برایتان دارند و باندهای خیابانی شهر به چیزی بیشتر از جنازه شما، نیاز ندارند.
تئوری اینکه کلاود در نسخه دوم، شخصیت اصلی جی تی ای ۳ یعنی همان Claude Speed باشد مورد تایید نیست. اما باتوجه به این که کلاود پس از روایات Anywhere City و سن آندریاس وارد لیبرتی سیتی میشود، میتوانیم بگوییم تنها یک کلاود وجود دارد و حالا داستان او با اتفاقات لیبرتی سیتی آغاز میشود.
داستان از جایی شروع میشود که کلاود بههمراه کاتالینا و میگل (Miguel) عضوی از یک کارتل کلمبیایی، بهسراغ دزدی از بانکی در لیبرتی سیتی میروند و در میان درگیریها، کاتالینا به کلاود میگوید که او دختری جاهطلب و قدرتمند است؛ کسی که دیگر نیازی به همراهی دیگران ندارد.
پس از این که کاتالینا جملاتاش را به کلاود گفت، به او شلیک میکند و به امید این که گلوله کار کلاود را ساخته باشد از صحنه میگریزد. با اینحال، کلاود هرطور که شده از این گلوله جان سالم به در میبرد و بهوسیله پلیس دستگیر میشود. هنگامی که کلاود با زندانیان دیگر درحال انتقال به زندان بود، کارتل کلمبیایی با هدف آزاد کردن فردی بهنام Old Oriental Gentleman خودرو پلیس را مورد حمله قرار میدهند.
کلاود با فردی به نام Eight-Ball از صحنه فرار میکند و پس از آن، او کلاود را به Luigi Goterelli معرفی میکند تا بتواند اوضاع خود را درست کند. با گذشت زمان، کلاود کارهای مختلفی را برای لوییجی و افرادی مثل جویی لیونی (Joey Leone) انجام میدهد. جویی در نهایت او را به پدرش سالواتور (Salvatore) معرفی کند و آنها کلاود را بهعنوان رانندهای برای همسر سالواتور یعنی ماریا لاتور (Maria Latore) به خدمت میگیرند.
کلاود ماریا را از یک حمله در جشنی که او در آن شرکت کرده بود نجات میدهد و همین باعث بهتر شدن رابطه این دو میشود. پس از اعتماد سالواتور به او، کلاود کارهای مهمتری را برای خانواده لیون انجام میدهد و در آخر، سالواتور از قهرمان قصه ما میخواهد تا خودرویی را بهدلیل وجود مدرک قتل نابود کند.
خودرو قرار بود تا با ورود کلاود منفجر شود، اما ماریا به او خبر میدهد که این تنها یک تله برای کشتن او است. پس از آن، ماریا به سالواتور اقرار میکند که رابطهای با کلاود داشته و پس از خشمگین شدن او، کلاود و ماریا مجبور میشوند تا ضمن همکاری با یاکوزا و رهبر آن آسکا کسن (Asuka Kasen) به جزیره استانتن (Staunton Island) بروند تا از دست لیونیها فرار کنند.
پس از درگیریهایی که بین کارتل کلمبیایی و یاکوزا اتفاق میافتد، کلاود به محل ساخت و ساز ساختمانهای کارتل میرود و با کاتالینا و میگل روبهرو میشود. میگل ابتدا سعی میکند تا با کلاود مذاکره کند، اما کاتالینا به او شلیک کرده و فرار میکند. آسکا با فکر این که برادرش را کارتل کشته سعی میکند تا از میگل بازجویی کند و کلاود این دو را رها میکند تا به پنتهاوس برگردد.
پس از بازگشت دوباره ما به محل ساخت و ساز، متوجه میشویم که میگل و آسکا هردو کشته شدهاند و کاتالینا، ماریا را گروگان گرفته و از کلاود ۵۰۰ هزار دلار پول طلب میکند. پس از این که کلاود به محل قرار میرسد، متوجه میشود که کاتالینا برای او تله گذاشته و ماریا را بههمراه خود بهسمت بالگردی میبرد.
کلاود تمام افراد را میکشد و ماریا را نجات میدهد، اما کاتالینا با هلیکوپتر بالا میرود. با اینحال، کلاود به بالگرد شلیک میکند و با انفجار و سقوط آن، انتقام کلاود از کاتالینا کامل میشود.
در سال ۱۹۸۶ میلادی، تامی پس از حبس ۱۵ ساله به اتهام قتل از زندان آزاد میشود. سانی فورلی (Sonny Forelli) رییس او، در تلاش است تا قلمرو مواد مخدر خود را در جنوب کشور گسترش دهد و بهترین کسی که برای این کار انتخاب میشود، بهتازگی از زندان رها شده.
تامی با چند تن از افراد سانی به محلی برای معامله مواد مخدر میروند. اما با حمله افراد ناشناختهای، معامله تامی بهم خورده و پول سانی را از دست میدهد. پس از این که تامی بهسختی از میدان جنگی که برایش ساخته بودند فرار میکند، سانی را از این اتفاق باخبر میکند. حالا تامی مجبور بود تا باتوجه به خطراتی که او را در وایس سیتی تهدید میکردند، مواد و پولی که سانی در اختیارش گذاشته بود را بهنحوی دوباره پس بگیرد.
کن رزنبرگ (Ken Rosenberg) وکیل سانی، به تامی پیشنهاد میکند تا برای درک بهتی از دنیای مواد مخدر در وایس سیتی، به کشتی تفریحی شخصی بهنام خوان گارسیا کورتز (Juan Garcia Cortez) برود تا دستکم با انجام کار بزرگی برای او، اطلاعاتی راجع به کمینی که نزدیک بود تامی و کن را به کشتن بدهد، بهدست بیاورد.
حین تحقیقات، تامی با چندین نفر ملاقات میکند؛ از موسیقیدانی بهنام کنت پاول (Kent Paul) گرفته تا جنایتکارانی مثل لنس ونس (Lance Vance) که در معامله ناموفق تامی برادرش را از دست داد. در این میان، سلطان مواد مخدر وایس سیتی یعنی ریکاردو دیاز (Ricardo Diaz) تامی و لنس را استخدام می کند تا معاملههای دو سر سودی با این دو داشته باشد.
اما در آخر، کورتز احساس میکند که دیاز از ابتدا معامله تامی را بههم زده و پس از تحقیقات بیشتر، لنس متوجه میشود که این حقیقت است و برخلاف توصیههای تامی، او سعی میکند تا دیاز را بکشد، اما خودش را در دام دیاز میبیند. پس از این که تامی لنس را نجات میدهد، این دو مجبور میشوند دیاز را پیش از این که بتواند انتقام بگیرد، بکشند.
با مرگ دیاز، تامی داراییهای او را تصاحب کرده و با وادار کردن شرکتها به پرداخت پول حفاظتی و خرید شرکتهای تقریبا ورشکسته، از آنها برای پولشویی استفاده میکند. تامی امپراطوری مواد مخدر خود را در وایس سیتی بهراه میاندازد و به چندین رهبر بزرگ باندهای مواد مخدر کمک میکند تا او را به رسمیت بشناسند.
داستان جی تی ای وایس سیتی اما به اینجا ختم نمیشود؛ سانی متوجه میشود که تامی کنترل کامل معاملات مواد مخدر در وایس سیتی را بهدست آورده. اما از این که او هیچ سهمی در آن نداشته خشمگین میشود. بههمین دلیل، سانی به وایس سیتی میآید تا چیزی که بر باور خودش حق او بوده را از تامی پس بگیرد.
تامی ابتدا سعی میکند تا با پولهای تقلبی جلوی سانی را بگیرد. اما سانی آشکار میکند که دلیل اصلی حبس ۱۵ ساله تامی، کسی نیست بجز رییس خودش. حالا لنس هم با خیانت به تامی به افراد فورلی پیوسته بود و دلیلاش را چیزی جز جاهطلبی نمیدانست.
در نهایت، با تیراندازی در ویلای تامی، او مانع دزدیده شدن پولهایش میشود و لنس را بهدلیل خیانتاش میکشد. پیش از کشتن سانی، تامی به کن اطمینان میدهد که حالا همهچیز در جای درست خود قرار دارد؛ چرا که او اکنون بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر در جنوب آمریکا است.
در سال ۱۹۹۲، کارل جانسون (Carl Johnson) پس از قتل مادرش در یک تیراندازی، برای شرکت در مراسم تشییع جنازه او به لوس سانتوس باز میگردد. هنگام ورود او به شهر، بهوسیله نیروی ویژه پلیس یعنی C.R.A.S.H دستگیر میشود. آنها او را تهدید میکنند تا اگر با آنها همکاری نکند، بهعنوان قاتل پلیسی که خودشان کشتهاند، کارل را به زندان میفرستند.
پس از رسیدن به محله قدیمی Grove Street، سیجی دوباره با بیگ اسموک (Big Smoke)، برادرش سوییت (Sweet)، خواهرش کندل (Kendl) و رایدر (Ryder) متحد میشود تا قلمرو قدیمی را که حالا دست The Ballas است را در اختیار خود بگیرند. در این راه دور و دراز، سیجی با فردی به نام سزار ویالپاندو (Cesar Vialpando) آشنا میشود و برای او کارهای مختلفی انجام میدهد.
در یکی از ماموریتها، سوییت تصمیم میگیرد تا به گروه بزرگی از بالاسها حمله کند. سزار اما به سیجی اطلاع میدهد که این یک تله است و بیگ اسموک و رایدر با C.R.A.S.H و Ballas به آنها خیانت کردهاند.
سیجی که متوجه شده سوییت به دام افتاده، سعی میکند تا او را نجات دهد اما هر دو توسط پلیس دستگیر میشوند. در حالی که سوییت به زندان میرود، سیجی بهوسیله گروه C.R.A.S.H آزاد میشود و از لوس سانتوس به حومه شهر میرود. با متلاشی شدن خانوادهها و پر شدن لوس سانتوس با مواد مخدر، سیجی روی کسب درآمد برای تامین هزینههای خود، کندل و سزار تمرکز میکند.
او با The Truth و کاتالینا (شخصیت منفی جی تی ای ۳) آشنا میشود و پس از همکاری با آنها، تجارتی سودآور برای خودش دست و پا میکند. درحالی که سی جی در سن فیرو (San Fierro) بود، پس از دوستی با ووزی (Woozie) به داخل گروه تامینکننده اصلی کوکائین The Ballas نفوذ میکند تا همه آنها را از درون نابود کند. کارل پس از جلب اعتماد بالاسها، رهبران و همچنین دوست قدیمی خود، رایدر را میکشد.
پس از این که سیجی بیگ اسموک را در محل خود ردیابی میکند، بهسراغ او میرود و او را میکشد. تنپنی (Tenpenny) اما از راه میرسد تا سهم خود را از پول اسموک بگیرد و سیجی را بکشد. با اینحال کارل زنده میماند و تنپنی را با کمک سوییت تعقیب میکند.
در آخر، تعقیب و گریز آنها باعث میشود تا تنپنی در گروو استریت تصادف کند و پرونده او هم برای همیشه بسته شود. با پایان داستان و بازسازی خانوادهها، کارل جانسون، خانواده و دوستانش موفقیت خود را در خانه جشن میگیرند.
داستان جی تی ای ۴ شما را در نقش نیکو بلیک (Niko Bellic) یک سرباز سابق روس میگذارد که بهدلیل سوابق جنایی و بدهکاریهایش با یک کشتی باری به لیبرتی سیتی سفر میکند. با اینحال، مهمترین دلیل او برای نقل مکان به آمریکا، پیدا کردن یکی از همرزمان قدیمیاش بهدلیل خیانت در جنگ بود.
پس از رسیدن به لیبرتی سیتی، نیکو با باور به اینکه رومن (Roman) پسر عمویش صاحب پول و قدرت زیاد در شهر است، شروع دوباره خوبی برای زندگیاش میبیند. اما حقیقت چیزی بیشتر از یک سوییت کثیف و آژانس مسافربری رومن نیست.
رومن نهتنها رویای آمریکاییها را زندگی نکرده، بلکه بهدلیل اعتیاد به قمار، پول بسیار زیادی به نزولخورها بدهکار شده. یکی از همین افراد ولد گلبوف (Vlad Glebov) نام داشت؛ کسی که نیکو مجبور میشود تا برای کمک به رومن، کارهای مختلفی برایش انجام دهد.
ولد تنها کسی نبود که نیکو بهانگیزه کمک به پسر عمویش با او آشنا شد؛ یکی دیگر از کسانی که باعث بازگشت دوباره روحیه خلافکاری به نیکو شد، جیکوب کوچیکه یا Little Jacob بود. کسی که با کمکاش، قهرمان قصه بیشتر و بیشتر به دنیای جنایت در لیبرتی سیتی معرفی شد.
پس از این که ما ولد را میکشیم، میخاییل فاستین (Mikhail Faustin) یکی از سر دستههای باندهای خلاف روسی در لیبرتی سیتی، نیکو و رومن را گرفتار میکند. با این وجود، فاستین از روحیه نیکو خوشحال میشود و او را بهعنوان آدمکش بهکار میگیرد.
در نهایت، دیمیتری راسکولوف (Dimitri Rascalov) رفیق دیرینه فاستین، به نیکو دستور حذف او را میدهد تا پس از کشته شدن پسر یکی دیگر از رهبران باندهای روس به دستور میخاییل، وضعیت از چیزی که هست بدتر نشود.
پس از انجام کار، دیمیتری با همکاری یکی از طلبکاران نیکو سعی میکند نیکو را با تلهای بهقتل برساند. اما او با همکاری Little Jacob از مهلکه میگریزد.
دیمیتری خانه و شرکت کوچک تاکسیرانی رومن را آتش میزند و اینگونه هردو آنها مجبور میشوند تا به بوهان (Bohan) بروند.
میشل (Michelle) دوست دختر نیکو هم با نام اصلی کارن (Karen) مشخص شد که یک مامور دولتی است تا نیکو را متقاعد کند برای رییساش کار کند؛ مردی که به نیکو قول میدهد تا در قبال انجام ماموریتهایی برای او، سابقه جناییاش را از بین ببرد و کسی که نیکو برای انتقام از او به لیبرتی سیتی آمده را برایش پیدا کند.
پس از آن، رومن پول بیمه شرکت و خانه خودش را دریافت میکند تا وضعیت کمی برای هردو آنها بهتر شود. با بهدست آوردن این پول، او آپارتمانی در Algonquin یا نیوجرسی میخرد و شرکت تاکسی خود را دوباره سرپا میکند. رومن همچنین با برگشت وضعیت زندگیاش به حالت عادی، از دوست دخترش ملوری (Mallorie) خواستگاری میکند.
نیکو وارد همکاری با باندهای ایرلندی میشود؛ پس از آن، با فردی بهنام پاتریک مکریری (Patrick McReary) ملاقات میکند تا او و برادراناش را برای دزدی از یک بانک یاری دهد. پس از آن، ری بوچینو (Ray Boccino) نیکو را استخدام میکند تا به یکی از معاملات الماساش نظارت داشته باشد.
بوچینو به نیکو میگوید که فلوریان کراویک (Florian Cravic)، همرزم او را با نام جدید برنی کرین (Bernie Crane) شناسایی کرده؛ اما برنی ادعا میکند که او هرگز به رفقایش خیانت نکرده.
نیکو متوجه میشود که خیانت اصلی از تنها فرد باقی مانده یعنی دارکو برویک (Darko Brevic) است و به کار برای مافیا ادامه میدهد. سرانجام ماموران دولت دارکو را در رومانی پیدا میکنند و او را به لیبرتی سیتی میآورند تا نیکو درمورد سرنوشتاش تصمیم بگیرد.
پس از آن، نیکو از سمت پگورینو (Jimmy Pegorino) برای یک انجام آخرین ماموریت احضار میشود. این ماموریت کمک نیکو برای معامله هرویین بسیار پرسود در تبانی با دیمیتری بود. حالا نیکو باید انتخاب کند تا یا با دیمیتری همکاری کند یا از او انتقام بگیرد.
اگر دوباره به دیمیتری اعتماد کنیم، او به ما خیانت میکند و هرویین را برای خودش نگه میدارد؛ در نهایت، قاتلی را برای کشتن نیکو به عروسی رومن میفرستد، اما رومن بهاشتباه کشته میشود. نیکو با کمک جیکوب و با قتل دیمیتری، که پگورینو را نیز کشته بود، انتقام رومن را میگیرد. بعدها مالوری به نیکو اطلاع میدهد که با فرزند رومن باردار است و نیکو به او قول میدهد از هردو آنها محافظت کند.
اگر نیکو تصمیم به انتخاب دوم یا انتقام بگیرد، دیمیتری را بهقتل میرساند و در عوض، پگورینو در عروسی رومن از خیانت نیکو خشمگین میشود و به او شلیک میکند؛ تیراندازی که تنها باعث کشته شدن کیت (Kate) خواهر مکریری میشود، کسی که نیکو با او درحال قرار گذاشتن بود.
اینجا رومن و جیکوب به نیکو کمک میکنند تا پگورینو را بکشند و پس از آن، رومن با اطلاع این که همسرش باردار است به نیکو میگوید که اگر فرزندشان دختر شود، نام او را کیت خواهند گذاشت.
داستان از دزدی بانکی در نورث یانکتون (North Yankton) آمریکا آغاز میشود؛ مایکل تاونلی (Michael Townley)، ترور فیلیپس (Trevor Phillips) و برد اسنایدر (Brad Snider) درحال فرار با پول به مشکل میخورند و مایکل و برد پس از تیر خوردن مرده بهنظر میآیند.
پس از گذشت ۹ سال، مایکل با همکاری مامور FIB یعنی Dave Norton دوران بازنشستگی خود را با نام و نشانی جدید میگذراند. فرنکلین کلینتون (Franklin Clinton) گانگستری در آن سر شهر است که برای یک بنگاهدار ماشین فاسد کار میکند. او در تلاشی برای باز پسگیری خودرویی که مایکل خریده، به خانه این شخصیت بازی میرود تا پس از رویارویی با مایکل، سرنوشت زندگیاش بهطور کامل تغییر کند.
پس از رفیق شدن این دو، مایکل متوجه خیانت همسرش با مربی تنیس خود میشود و بهدلیل عصبانیت زیاد، خانهای را که مربی به آنجا پناه میبرد را خراب میکند. فرنکلین و مایک متوجه میشوند که خانه لوکسی که ویران کردهاند متعلق به قاچاقچی بزرگ مواد مخدری بهنام مارتین مادرازو (Martin Madrazo) است. مایکل در نهایت مجبور میشود دوباره بهدنیای جرم و جنایتی که از آن فرار کرده بازگردد تا بتواند اشتباه خود را جبران کند.
مایکل تصمیم میگیرد تا بهسراغ لستر کرست (Lester Crest) برود؛ هکری که به کمک او و فرنکلین نقشه دزدی از یک جواهر فروشی را طراحی میکنند. پس از ماموریت موفقیتآمیز و پرداخت بدهی مایکل، اخبار دزدی از جواهر فروشی به گوش ترور میرسد.
ترور که هنوز به کشته شدن مایکل در نورث یانکتون شک دارد، احتمال میدهد که این دزدی تنها میتواند کار کسی مثل او باشد. حالا او با پیدا کردن مایکل، رفیق قدیمی خود را بار دیگر به زندگی جرم و جنایتاش برمیگرداند.
با گذشت زمان، زندگی قهرمانان داستان از کنترل خارج میشود. رفتار جنایتکارانه مایکل باعث میشود که خانوادهاش او را ترک کنند و زمانی که او یک تهیهکننده فیلم شده، با دوین وستون (Devin Weston)، سرمایهدار میلیاردر و مهاجم شرکتی که تلاش میکند استودیوی مایکل را تعطیل کند، درگیر میشود. مایکل بهطور ناخواسته دستیار او را میکشد. دوین قول میدهد انتقام بگیرد.
مایکل پس از شکستن توافق خود با دیو و ارتکاب جرم، بهوسیله دیو و مافوقاش استیو هاینز (Steve Haines) مجبور میشود تا یک سری عملیات را در کنار فرانکلین و ترور انجام دهد تا آژانس امور بین الملل یا IAA را تضعیف کند. آنها تحت هدایت استیو و با کمک لستر، به کاروانی که پول برای IAA حمل میکردند حمله میکنند و یک سلاح شیمیایی آزمایشی را از آزمایشگاه IAA میدزدند.
همانطور که استیو تحت نظارت شدید قرار میگیرد، او مایکل و فرانکلین را مجبور میکند تا شواهد علیه او را از سرورهای FIB پاک کنند. مایکل با اینحال از این فرصت استفاده میکند تا دادههای مربوط به فعالیتهای خود را پاک کند و اهرم فشار استیو بر او را بهطور کل از بین ببرد.
پس از آشتی با خانواده، مایکل شروع به برنامهریزی آخرین سرقت خود با ترور، فرانکلین و لستر میکند؛ حمله به ذخایر شمش طلا اتحادیه سپردهگذاری (The Union Depository’s gold bullion reserve). با این حال، ترور متوجه میشود که برد آنطور که گفته شده بود زندانی نشده. بلکه در جریان سرقت نورث یانکتون کشته شده و در قبری که او گمان میبرد برای مایکل است، به خاک سپرده شده. ترور با این نتیجه که دزدی از پیش برنامهریزی شده بود و قرار بوده تا او بهجای برد کشته شود، احساس میکند به او خیانت شده.
پس از درگیری با قاچاقچیان چینی، ترور مایکل را رها میکند تا بهدست آنها کشته شود. اگرچه فرنکلین مایکل را نجات میدهد، اما خشم ترور نسبت به هردو آنها هنوز ادامه داشت. در این میان، استیو به مایکل و دیو خیانت کرده و آنها در یک بن بستی با هر سه شرکت FIB، IAA و Merryweather گرفتار میکند. ترور به مایکل و دیو کمک میکند البته با این باور که فقط او حق کشتن مایکل را دارد.
دزدی اتحادیه سپردهگذاری موفقیت آمیز پیش میرود؛ اما پس از آن استیو و دیو به فرنکلین نزدیک میشوند تا ادعا کنند زنده ماندن ترور دردسر و دوین بهدنبال انتقام از مایکل است. فرنکلین سه گزینه دارد؛ کشتن ترور؛ کشتن مایکل؛ یا تلاش برای نجات هردو در یک ماموریت بزرگتر.
اگر فرنکلین کشتن مایکل یا ترور را انتخاب کند، ارتباطش را با همه قطع میکند و به زندگی پیشین خود بازمیگردد. در غیر اینصورت، این سه نفر با کمک لامار و لستر، پیش از کشتن چنگ، استرچ، استیو و دوین، در برابر حملههای FIB و Merryweather مقاومت میکنند. مایکل و ترور با یکدیگر آشتی و توافق میکنند و سه قهرمان داستان در نهایت به زندگیهای دلخواه خود میرسند.
در این مقاله ما داستان بازی های جی تی ای را برایتان بازگو کردیم. امیدواریم از خواندن آن لذت برده باشید. نظر شما چیست؟ با کدام نسخه جی تی ای بیشتر خاطره دارید؟ برایمان بنویسید.
برای خواندن آخرین مقالات دانستنی گیم و پشت صحنه با لیویتو همراه باشید.
همچنین فراموش نکنید که برای استریم کردن یا تماشای استریم باکیفیت با اینترنت نیمبها میتوانید از لیویتو استفاده کنید.