Mehdi
Mehdi
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

فیلم Exam و پرسش بنیادین هایدگر

Exam 2009
Exam 2009


کتابی دارد هایدگر به نام «چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟». در این کتاب، هایدگر در تلاش برای یافتن راهی به فهم حقیقت «اندیشیدن» است. هایدگر در ضمن بحث‌های خود، چندین بار این جمله را تکرار می‌کند:

« اندیشه‌انگیزترین امر در زمانه‌ی اندیشه‌انگیز ما آن است که ما هنوز اندیشه نمی‌کنیم »

در یک اتاق که ۸ نفر در آن برای دادن آزمون استخدامی جمع شده‌اند، متقاضیان با یک امر «ظاهراً» نامتعارف روبرو می‌شوند: خبری از پرسش در برگه‌های آزمون نیست! و حال اذهانی که به پرسش‌های آماده انس گرفته است خود را در یک موقعیت پارادوکسیکال می‌یابد: وضعیت آزمون اما بدون وجود داشتن پرسش. این آزمون چیست؟

این فضا، یادآور تلاش هایدگر در کتاب «هستی و زمان» است. او در این کتاب تلاش می‌کند تا شیوه‌ی درستِ پرسشگری را به مخاطبش بیاموزد. آیا ما می‌توانیم از هر موضوعی به هر شکل که بخواهیم، پرسش کنیم؟ هایدگر، تلاش می‌کند که اهمیت «درست پرسیدن» را به ما یادآوری کند. برخلاف بسیاری از کلیشه‌های مبتذل که تأکید بر پرسیدن می‌کنند و نفس سؤال پرسیدن را نشانه‌ی تشحیذ ذهن می‌دانند، هایدگر بر نحوه‌ی پرسشگری انگشت می‌گذارد.

آیا ما تا به حال پرسشی مطرح کرده‌ایم؟ ما تا کنون درگیر چه بوده‌ایم: پرسیدن‌های بوالهوسانه یا پرسشگری‌های هدفمندانه؟

اوّلی می‌پرسد که فقط پرسیده باشد. می‌پرسد که وقتی گذرانده باشد. برای او، پرسیدن یک سرگرمی و تفنن است، از جنس تخمه، فوتبال و.... او همان توریست‌ ویتگنشتاینی است که برای گذراندن وقت سؤال‌هایی هم می‌پرسد. او نمی‌داند که عمق درک موضوع را باید از نحوه‌ی پرسیدن‌ها فهمید. لذاست که تمام کتاب هستی و زمان هایدگر، صرفاً تلاشی برای آموزش پرسش‌گری به مخاطب است.

زمانه‌ای که پرسش‌ها در بهترین حالت، زینت مجالس مناظره (درحقیقت، معاشقه‌ای در جستجوی ارگاسم دیده شدن) و مباحثه است؛ زمانه‌ای که پرسش‌ها ریشه در دغدغه‌های وجودی ندارد؛ در چنین زمانه‌ای حتّی بنیادی‌ترین مسائل هم به زیر تیغ احمقانه‌ترین و سبکسرانه‌ترین پرسش‌ها رفته، سلاخی شده، و بعد هم کبابی - اما با بوی الاغ داغ شده - از «توهم آگاهی» برای پذیرایی در بزم روشنفکری و فهمیدن آماده می‌گردد. شاید در این وضعیت بهترین توصیه، توصیه به «نپرسیدن» باشد!

اگر پرسش‌های بنیادین به تعبیر هایدگر، نیازمند شفافیت و فرمول‌بندی خاص خویش هستند، آیا اصلاً در زمانه‌ی ما پرسش بنیادینی مطرح می‌شود؟ آیا زمانه‌ی ما از مرگ پرسش‌های بنیادین رنج نمی‌برد؟ آیا روح پرسشگری، جای خود را به مد و پرستیژ پرسیدن نداده است؟ آیا نباید به همان سیاق هایدگر این بار اینطور گفت:

«پرسش‌انگیزترین امر در زمانه‌ی پرسش‌انگیز ما آن است که ما پرسشگری نمی‌کنیم»؟

شاید هم این فقدان پرسشگری، همان درد قدیمی فقدان شور باشد که کی‌یر‌کگور سالها پیش از هایدگر به آن اشاره کرده بود.

اما پرسشگری چیست؟

پرسشگر، می‌داند که از «چه» می‌پرسد، و از «که» باید بپرسد و صد البته که «چرا» می‌‌پرسد. او بیش از آنکه در پی جواب باشد، در تلاش برای بخشیدن ساختاری مناسب به پرسش خویش است. چرا که می‌داند «مسیری» برای پیمودن پیش رو دارد و برای طیِ این مسیر، بار و بنه‌ای که همان صورت‌بندی درست پرسش است، لازم می‌باشد.

و ما اما، عادت به پرسش‌های فست‌فودی و آماده کرده‌ایم؛ ما آماده برای پاسخ دادن هستیم، بدون آن که اول بیاندیشیم آیا پرسشی که درصدد پاسخ دادنش هستیم، پرسش درخور و صحیحی بوده است یا خیر.

فیلم Exam تصویری از تلاش برای یافتن پرسش مناسب و درخور با وضعیت موجود است. تلاشی که اگرچه به شکلی بی‌مزه پایان می‌یابد، اما در مسیر خود، حقایقی را در رابطه با آن وضعیت هویدا می‌کند؛ حقایقی که اگر پرسش به شکل معمول، در اختیار متقاضیان قرار گرفته بود، هیچگاه خود را نمایان نمی‌کرد. این وضعیت، یادآور همان تلاش هایدگر در پیمودن «مسیرها»، نه برای یافتن پاسخ، بلکه برای رسیدن به طرحی درست و درخور از پرسش‌هاست.

پرسشگری پرستیدن حقیقت بود و ما در دام هوس‌بازی‌ با علامت‌ سؤال‌های بی‌مایه، گرفتار!

هایدگرپرسشفیلمویتگنشتاینسورن کی‌یرکگور
بیابان بالیدن گرفته است...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید