در چهل حدیث از لحاظ حدیثولوژی اصلا با امام خمینی همفکر نیستم... به نظرم خیلی خیلی از لحاظ علم الیقینی سطح پر چاهی دارد و روح من را سیراب نمیکند مخصوصا اینکه با قاعده آشنایی من هماهنگ نیست و پر از دست اندازهای لغوی و معرفتی است!
امام خمینی: آری!
خدایا در این نظرسنجی بهتانی از امام خمینی ظلمی کردم؟
لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ
اگر پندهای امام خمینی به دلت نفوذی نکند سرنوشتت مثل پیروی از پدران گمراه اوایل انقلاب خواهد که چنین هشداری دریافت نکردند و جام زهر را به او خوراندند... پس خودت به روش نافذ به خودت پندهای او را استخراج کن...
درست فهمیدم؟
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ
به کسی که واقعیت های عقلانی برایش ایجاب کند راه مسالمت آمیز نرود اجازه انتخاب مسیر خودش داده شده است و خداوند در یاری آنها توانمند است...
حدیث اول جهاد نفس
نفس چندین زمینه دارد:
نفس اهلی: وقتی نفست داد میزند یگانگی میخواهم که صعودش حقیقت است و وسعتش ضدیدت و ... به او بده حتی اگر مقاومت کند، داد میزند صفر میخواهم که صعودش توحید است و وسعتش سازمان یافتگی های وصل شونده به توحید و... به او بده حتی اگر مخالف تو بجنگد...
پس حق نفس تو اینست که وقتی داد بزند میخواهد اهلی بشود گوش بدهی...
نفس مجرد: یک حالت لَختی دارد، "من" در نفس تو راه خودش را میرود... دل در نفس تو راه خودش را میرود... سخت افزار و مکانیسم غیرارادی بدن تو راه خودشان را میروند... الگوریتم نرم افزاری ارادی تو نیز راه خودشان را میروند... بقیه مسائل نفس اسراری هستند که آنها نیز همه راه خودشان را میروند... یک حالت شتابگیر دارد که در این حالت نور از تو ساطع میشود و آن حالت وقتی است که در یک نظام سالم هرکدام با دیگری هماهنگ شود در مسیر اینکه نفس مجردت اهلی بشود... پس پند مناسب نفس مجرد اینست که به سمت اهلی شدنش شتابگیری کنی این یعنی سعی کردن و هوشمندانه نیرو خرج کردن!
حق "من" اینست که ودیعه محمدی شود! رحم کند و وقتی امر خدا رسید در راه رحم کردن مقابل بی رحمی ها شمشیر بکشد!
حق قلب اینست که ودیعه علوی شود! مفهوم اسلام را زنده نگه دارد حتی اگر به قیمت جان عزیزترین مخلوقات تمام شود... و وقتی امر خدا رسید بینی لشکر ناکثین و قاسطین و مارقین را به خاک بزند...
ناکثیت در قلب چیزی است که مفهوم های زودگذر و آسیب زا را ترجیح میدهد و آنقدر به فساد می افتد که مجبور شوی با او بجنگی!
قاسط در قلب چیزی است که حاکمش سفیانیت است، مقابل خداوند تنفس میکند و دست آخر با هزاران فریب و خدعه همین چیز مدار قدرتمند قلب ما را زمین میزند...
مارق در قلب چیزی است که مخالف ناکث و قاسط است، ولی چون خدا را میان ظواهر گم کرده است با خود قلب مخالفت های بیهوده میکند! شکست این قوا در مقابل کمترین عزم به سادگی ممکن است ولی بدبختی اینجاست که وقتی این را هم شکست بدهی سپاه کوفی قلبت سردرگم میشود و دیگر از تو اطاعت نمیکند... زیرا خدا را در میان ظواهر گم کرده اند!
در زمینه قلب باید قلبت مرتب توسط عقل تحریک بشود و از عقیلان برتر بشود و گرنه به موقع نیاز به حرکت قلبی کم می آوری! به تحریک قلب توسط عقل در دین تذهیب گفته میشود!
نفس مثل یک گربه شرودینگر است. همزمان هم طغیان میکند هم طلب اهلیت دارد و تو صاحب اختیاری به کدامین سمت بروی پس یک مدار صحیح از اختیار صحیح بساز و بر اساس آن پیش برو...
در زمینه مدارسازی دو راه داری، تحقیق کنی و یا اینکه به حقیقت برتر روی بیاوری! تحقیق سخت است ولی روی آوردن به حقیقت برتر ساده تر... منتهی تحریک قلب توسط عقل کار سختی است پس اگر تحقیق کنی به سختی بیشتر عادت میکنی تا اینکه به حقیقت روی بیاوری ولی از آن تبعیت نکنی...
من میتوانستم حرف های امام خمینی را بخوانم ولی احساس کردم قلبم به اندازه کافی تحریک نمیشود! پس مجبور شدم خودم خودم را راه بیاندازم...
طبق این نقشه ای که دادم قلب خودت را تحریک کن... اگر در مقابل بی رحمی های نفس خودت به خودت نمی جنگی یعنی ودیعه محمدی ات مغفول است... اگر در مقابل ناکثین (اعتیادهای زندگی) نمیجنگی ودیعه علوی مغفول است... اگر در مقابل قاسطین (سفیانیت) با وجود یک قدمی شکست سفیانیت رفتن از جنگ با یک قرآن به سرنیزه رفتن (کلاه شرعی ها) بیخیال جنگیدن شدی ودیعه علوی ات در حد همان اهل کوفه است و برتر نیستی! اگر در مقابل مارقین که نظریات مخالف با ودیعه علوی ساخته اند و میجنگی اما پس از مبارزه با این نظریات سردرگم شدی و ضعف احساس کردی ودیعه علوی ات در حد همان اهل کوفه است و برتر نیستی! پس به سمت برتر شدن برو...
مثلا من الان خوابم می آید و میخواهم بخوابم! ولی وقت خواب نیست... این یعنی ناکثین در قلبم دارند با من میجنگند... متاسفانه در این جنگ مرتب شکست میخورم! بدبختی اینجاست جنگ فرسایشی است... جنگ با اعتیاد به صورت فرسایشی سخت است!
نفس ضدیدی: نفس ضدیدی مواد و روحیات نفس است که دست خودمان نیستند و باید با عمل به اصول و فروع دین اسلام به آنها فائق آییم و این دست خداست که معادلات اینها را تغییر دهد... ممکن است کسی نفس ضدیدی اش بسیار پیشرفت کند ولی همچون ابلیس یا بلعم باعورا بشود... یا اینکه مثل اهل تدین ممتاز پیشرفت کند یا اینکه چیزی بینابین ابلیس و اهل تدین ممتاز بشود که اکثریت ما از این جمله افراد هستیم!
مثلا ریا نکنیم، زیرا نفس ضدیدی را تخریب میکند. نفس مجرد را نیز به شدت تحلیل میدهد. راه حل ریا نیز اینست که اهمیت نفس اهلی را بفهمیم و برای رسیدن به تمجید یکی از اهل نفس اهلی این کار را انجام بدهیم زیرا تمجید اهل نفس اهلی دور از تمجید مبنای اهلیت یا الله نیست در نتیجه انگیزه های ریا که به سمت یک انگیزه خوب منقلب شود!