لقمان حاجی زاده
لقمان حاجی زاده
خواندن ۱۵ دقیقه·۲ ماه پیش

خداوند قادر مطلق

آیا خداوند قادر مطلق است؟ بله... چطور؟

سوال میپرسم، مثلا آیا خداوند میتواند هرکاری را انجام بدهد؟ پاسخ بله... پس میتواند دو به علاوه دو را پنج کند؟ پاسخ خیر... این تناقض نیست؟ خیر... چطور؟

بی مقدمه میگویم... خداوند میتواند هر کاری را انجام بدهد صحیح است اما باید ریز شد و فهمید هر کاری خیلی مهم است... یعنی باید کار باشد تا قابل انجام شدنش بشود. یعنی چه؟

یعنی خداوند باید کار کند تا کار انجام شود نه اینکه خداوند بدون اینکه کاری کند کار انجام شود. پس هر چیزی انجام شدنی نیست زیرا آن چیز باید ابتدا کاری باشد تا انجام شدنی باشد.

پس علت اینکه خداوند نمیتواند دو به علاوه دو را پنج کند اینست که پیدایش پنج از دو به علاوه دو کار نیست و در مجموعه کارها قرار نمیگیرد پس خداوند در واقع به هر کاری قادر است نقض نشده بلکه کار نقض شده... یعنی دو به علاوه دو تحت عملیات کار به پنج مساوی نمیشود.

البته فراموش نکنیم خداوند به هر چیز قادر است، یعنی این یک گام بالاتر از اینست که خداوند میتواند هرکاری را انجام دهد. یعنی خداوند میتواند دو به علاوه دو را پنج کند اما نه تحت عملیات کار بلکه تحت عملیات جعل... یعنی خداوند دو به علاوه دو را جعلا میتواند پنج کند.

یعنی خداوند کافر را میتواند مسلمان کند ولی جعلا نه حقیقتا... خداوند میتواند اختیار را بزداید ولی جعلا نه حقیقتا... و ...

آیا خداودندارنباشداشدتش دست به جعل میزند؟ بله ... چقدر؟ به میزان مشخص و منطقی و به مجموعه پدیده های جعلی در جهان پدیده های مادی-جعلی گفته میشود.

______________________________________________

پدیده مادی-جعلی چیست؟ ظهور معارف در مواد یک پدیده مادی جعلی است. مثل اینکه بگوییم پدیده سگیت چیست؟ در اصل سگ از ماده تشکیل شده است اما آیا سگیت تنها از ماده تشکیل شده است؟ پاسخ به نظرم خیر است یعنی سگیت نوعی پدیده مادی جعلی است.

قانون پیشرفت به وجود وصلی) پدیده های مادی-جعلی خارج از گیرنده های پردازنده انرژی مادی-جعلی ظهوری ندارند مگر اینکه در تطابق با ماده قرار بگیرند. چنین پدیده ای مادی است و وجود وصل به حساب می آید.

طبق قانون پیشرفت به وجود وصلی لزوما فرزند نوح حاصل خیانت مادر نوح و خوابیدن با مرد دیگر نیست بلکه در واقع فرزند بودن برای اینکه بتواند ظهور پیدا کند باید یک پدیده وصل باشد و وقتی پدیده وصل میشود که پدیده مادی-جعلی کنعان بتواند با پدیده مادی فرزند نوح بودن تطابق داشته باشد. یعنی کنعان باید با عقل پروری به سمت ماده فرزند نوح بودن پیش برود تا بتواند به وجود وصلی ارتقا بیابد در نتیجه از اهل نوح حساب شود.

در اسلام حقیقی افراد(حتی به تحقیق کافر) مسلمان تشخیص داده میشوند زیرا اسلام طبق قراردادهای میان پیامبر اسلام و خداوند قادر است وجود نچسب را میزبانی کند. اما در اسلام تحقیقی فرد کافر کافر است حتی اگر در اسلام حقیقی مسلمان تشخیص داده شود. زیرا اسلام تحقیقی حتی در مقام حدس باید پاک باشد و باید صرفا دامنه نگاه توحیدی را پشتیبانی کند.

نگاه توحیدی اعم از اینست که مسئله حق با عنوان حق مربوط پذیرفته بشود و مسئله باطل با عنوان باطل مربوط پذیرفته بشود... اما از آنجا که نگاه توحیدی در تمام موجودات غیر معصوم ناقص است پس چگونه اسلام تحقیقی را کلید بزنیم؟ آیا تحقیق محال است؟ خیر...

در اسلام تحقیقی من، نگاه توحیدی کلیک کامل دارد و میتواند کلید زده شود... چرا؟ زیرا از تعریف خداوند است که به تعریف چیزهای دیگر میرسیم که به این نگاه کلیک کامل رکن اکبر اسلام تحقیقی گفته میشود.

در رکن اکبر ریاضیات نقش علم یقینی دارد. هر چه بتواند به صورت ریاضی وارد تعریف شود یک معلوم یقینی است. البته ریاضیات نامفرور از تفسیر حقیقت.

ریاضیات یک بعد حقیقی دارد که اصل آنست و یک بعد تحقیقی دارد که مسائل مطرح در آن است. ایندو باید با هم تطابق کنند زیرا ریاضیات در اصل یعنی حرکت تفسیری گام به گام از حقیقت ابتدایی به پدیده های قابل تحقیق تا ایجاد تفسیر کامل از حقیقت... اگر در یک پدیده ریاضیاتی با کمال دقت آنچه قابل تحقیق است با حقیقت مطابق نباشد یعنی دو سناریو مطرح است ولاغیر... پدیده ریاضیاتی از حقیقت فرار کرده است و جعلی است یا شناخت ما از حقیقت حقیقت ندارد... (مثل قضیه گودل که در آن فاز تحقیقاتی ریاضیات را مغایر با شناخت حقیقی ما از ریاضیات نشان داد. که البته من به قضیه گودل اشراف ندارم و حدس میزنم.)

صرفا حدس: اگر پدیده ریاضیاتی از حقیقت فرار کرده است و جعلی است به آن پدیده، پدیده ی قانونی-عقلی گفته میشود. یعنی این پدیده به اصطلاح ریاضیاتی در اصل پدیده ریاضیاتی نیست بلکه یک پدیده قانونی عقلی است که در محدوده هایی دقیق است و در محدوده هایی خیر... پس منظور اصلی من در پاراگرافم این بود که یا ریاضیات خام بوده یا حقیقت برداشته خام بوده است.

در رکن اصغر که رکن ترجیحی است، پرش ها تعریف میشوند. در رکن اکبر اجازه پرش نداریم، درست است میتوانیم حدس بزنیم ولی قبل از اینکه حدس میزنیم باید اعلام کنیم حدس زده ایم. یا اگر در رکن اکبر به پرش متوسل شده ایم باید اعلام کنیم پرش داریم. برای همین نوشتن رکن اکبر بسیار طولانی است و در مکالمات و مقالات صفحه ای نمیگنجد الا پروتکل هایی که من قرار است بنویسم.

اما در رکن اصغر چنین نیست، میتوانیم آنچه ترجیحا صحیح است را بگوییم و لازم نیست مرتب اعلام کنیم به چه وسیله ای اما اگر کمک کند مطلب خوب جا بیافتد میتوانیم جاهایی اعلام کنیم و جاهای دیگر خیر... در رکن اصغر فیزیک یا ماهیت شناسی یا... علم ایمن است.

هرجا فیزیک حرف ایمن بزند که هشت ریشتر پیش برود میتوانیم مطمئن باشیم به علم ایمن رسیدیم در نتیجه معادلات علم ایمن قابل صدور به رکن اصغر هستند. هر جا به علم ایمن برسیم میتوانیم مطمئن باشیم که قابل صدور به اسلام تحقیقی است.

رکن منطقی بحث برانگیزترین بعد اسلام تحقیقی است. هرجا منطق مطلقا صحیح حکمی کند باید پیرو آن راه رفت ولی جواب اینجاست که چنین چیز خالصی در همه امور کمیاب است چه بسا نایاب در این احوال امروزی ها به جز بعضی از حرفهایی که من میزنم...

منطق مطلقا صحیح حاصل تضریب تجربه به قواعد عقلی یا تضریب قواعد عقلی به تجربه است. مثلا تکامل یک قاعده عقلی است و از تضریب آن به تجربه میفهمیم نگاه لازم برای پیشبرد حکمت های اسلام تکاملی است نه انقلابی... مثلا انقلاب یک تجربه است و از تضریب آن به قواعد عقلی میفهمیم نگاه لازم برای پیشبرد منطق حکومت اسلام انقلاب است... (انقلاب یعنی ایستادگی مقابل قوانین غیرقانونی!) وقتی نیاز به حکمت در مسیر حکومت اسلامی داریم نباید از لفظ انقلاب سواستفاده کنیم چنین حرکتی منجر به استفاده مترسکی از انقلاب است. یعنی انقلاب در اصل آمده است مقابل قانون غیرقانونی بایستد اما ما میگوییم به سبب انقلابی که کردیم حق داریم قانون غیرقانونی وضع کنیم، در حالی که خود قانون باید گویای انقلابی گری خودش باشد نه قانون گذار پس در اصل این حرکت مترسک گذاری روی قانون است. پس اسم گذاری روی قانون و انقلابی خواندن تنها تحت شرایطی صحیح است که قانون گذار معصوم باشد و گلف باز ماهر (یعنی صاحب کمال در حکمت باشد)... اما به طور کامل میتوان تکاملی بودن را به یک قانون نسبت داد. مثلا میگوییم این قانون تکاملی است، یعنی بهترش را بگویی قابل جابجایی است. سپس به جایی میرسیم که وجدانا میفهمیم این قانون واقعا انقلابی است زیرا تمام قوانین غیرقانونی را میسوزاند. البته مترسک گذاری گاه لازم است شاید افرادی آنقدر ابله باشند که جلوی قطار ویرانگر بایستند و بگویند احتمالا گربه است و زیر بشوند. در اینجا به افراد گوشزد میکنیم این قانون انقلابی است تا کنار بروند. یعنی لازم نیست قطار به طرف بخورد تا او کنار برود گاه میتوان بوق زد تا طرف کنار برود. پس مترسک گذاری روی قانون اساسا غلط نیست ولی نباید به عنوان اصل پذیرفته شده باشد. یعنی هرجا هرکسی بوق زد قطار نیست!

کسی که از منطق مطلقا صحیح هبوط کند نمیتواند با تسری اعتمادگرایانه (تقلید) به عنوان ولایت عقیل حکومت کند. اما حکمت ایجاب میکند حاکم داشته باشیم، در اینجا باید گزینه هایمان را بررسی کنیم. به نظر من حرف فقیه برتر است زیرا هم اکنون فقیه با تسری اعتمادگرایانه دارد کار خودش را میکند و خداوند هم با این کار موافق است پس تسری اعتمادگرایانه مختص ولایت فقیه است و تسری واضحات مختص ولایت عقیل... از آنجایی که حکمت میگوید باید اعتماد کرد، اعتمادگرایی به امتداد ولایت عقیل واگذار میشود یعنی باید به ولایت فقهی اعتماد کرد. عقیل اگر به ریاست برسد وظیفه دارد کسانی که به ولایت فقهی اعتماد ندارند را اخراج کند و از آنجا که ثقل تشخیص با عقیل است وظیفه خودش به حساب می آید. اگر حجم تشخیص بالاست باید نظام راهنمایی و ارزشیابی بسازد و بر اساس آن ورود و خروج مستخدمین جریانش را کنترل کند و کارهای ممکن دیگر...

آیا من گزینه ای برای ولایت عقیل به حساب می آیم؟ از آنجا که تابع عقل من بالا و پائین دارد مطمئن نیستم. در ضمن باید بر اساس پروتکل های دقیق کارم را پیش ببرم و هنوز پروتکلی ننوشته ام. پس حتی اگر گزینه ای برای ولایت عقیل باشم هنوز به پختگی لازم نرسیده ام. برای همین اساس حرکت من تکاملی است.

____________________________________

آیا خداوند میتواند بدون اینکه کاری کند کاری کند؟ بله ولی دقت کنیم دیگر این کار کردن نیست، بلکه مجموعه افعالی است که بدون کار کردن باعث کاری میشوند. پس نمیتوان لفظ کار را به این افعال نسبت داد... در عوض میشود گفت درهم کردن، یعنی خداوند با فعل درهم کار نکردن و کردن موجودیتی را پدید بیاورد. در نهایت احتمالا نمیتوان انتظار داشت که نتیجه چیز غیر درهمی باشد مگر اینکه محیط جعلی بر محیط درهم تاثیر بگذارد. پس در نهایت خداوند بوسیله جعل درهم را به کار میرساند یعنی بدون اینکه کاری کند کاری کرده است. چنین چیزی ملموس نیست چون حواس انسان ضعیف هستند. اگر حواس انسان تقویت شوند محیط جعلی با محیط کار تطابق بیشتری پیدا میکند و آنوقت با جعل کار پدید آوردن کمرنگ تر میشود.

آیا خداوند میتواند بدون اینکه فعلی از او سر بزند فعلی انجام دهد؟ باز هم اینجا یعنی درهم پیش رفتن، یعنی چیزی که در نهایت خواهیم دید فعل نخواهد بود. اما از آنجا که جعل زیرمجموعه افعال است و هر وجودی فعلیت دارد باید بوسیله تاثیر وجود نچسب خالص فعلیت رخ بدهد. چنین چیزی شرک است و خداوند به گفته خودش چنین چیزی نمیکند پس پاسخ غیر مشرکانه ای برای این سوال به ذهنم نمیرسد. یعنی آیا خداوند قادر به توسل به شرک هست یا خیر و به نظرم پاسخ بله است اما چنین فعلی وقوعا هیچگاه از او سر نمیزند اگرچه محال ذاتی نیست.

آیا خداوند در عرض تحلیل خودش قرار میگیرد؟ از آنجا که پدیده طول و عرض وابسته به ایجاد جایگاه است، تا زمانی که جایگاه دوم ایجاد نشده است خداوند میتواند در عرض هرچیزی قرار بگیرد. پس خداوند همواره در عرض تحلیل خودش است زیرا تحلیل خداوند در جایگاه دومی نیست... اما فهم این قضیه در جنبه ما نیست زیرا برای این مطلب پارادایمی کشف نکرده ام. به همین جهت به معروض شدن تحلیل خدا به خدا اسرار میگویم. اگر خوب دقت کنیم وقتی پیشنیاز عرض رعایت نشده یعنی آن موجود در عرض خدا نیست زیرا عرض عرض نیست. اما اگر عرض و طول در هم بشوند چنین چیزی نه تنها ممکن است بلکه پیشنیاز هر چیز و اساس معرفت به خداست.

آیا احتمالا خدا در عرض خدا قرار میگیرد؟ احتمالات اساسش وابسته به چند جایگاهی است. وقتی احتمال به جایگاه دوم برسد هرگز در عرض خدا قرار نمیگیرد. اما اگر احتمال در یک جایگاه با خداست چون طول و عرض درهم هستند میتواند در هم قرار بگیرند. پس باید سوال را بهتر پرسید، آیا احتمالا خدا همواره در عرض خداست؟ پاسخ اینست خیر... وقتی جایگاه دوم پدید بیاید احتمالا خدا تنها در طول خدا نقش آفرینی دارد.

آیا مسیح احتمالا خدا است؟ به نظرم احتمالا خدا فقط علی است. زیرا بصفرم تا انتها به پدیده ها نفوذ میکند اما بقیه تحلیل های خدا احتمالا خدا نیستند گرچه اگر احتمالا خدا در آن ها رعایت نشود از بین میروند. به نظرم مسیح یک پدیده برآمده از احتمالا خدا است و مستقلا هیچکدام از تحلیل های خدا نیست...

پس ولادت مسیح چگونه توجیه میشود؟ به نظرم یک احتمال هست که مریم مقدس زن نبود. بلکه انسان جهش یافته ای بوده که در بدنش کروموزوم ایگرگ پیدا میشده. روحی که خداوند به سمت مریم فرستاده در مریم دمیده و پتانسیل خاموش مریم را فعال کرده و مریم فرزند پسر پیدا کرده... احتمال دوم هم اینست که مریم مقدس زن بوده و روح فرستاده به سمت مریم شوهر مریم از آینده باشد و خطبه عقد ایندو به صورت سری قبلا خوانده شده بود و با هم ازدواج آسمانی کرده بودند. البته واضح است آمیزشی صورت نگرفته زیرا مریم صدیق بوده و آمیزش را انکار کرده و این مسئله واضح است که بوسیله نطفه مریم فرزند دار نشده است زیرا خلقت او به آدم تشبیه شده است. پس شاید کروموزوم های داخل تخمک او با روح کروموزوم شوهر او از آینده واکنش داده اند. البته لازم نیست روح پس از تولید مثل دوباره روح بسازد! بلکه روح میتواند دستور خودش را عینا به ریبوزوم بفرستد و از آن سمت ژنتیک مادی پدید بیاید یعنی تنها یکی از سلولهای بدن مسیح از روح تشکیل شده است و باقی سلول ها کاملا از ماده هستند. در ضمن مسیح فرزند روح نیست بلکه روح واسطه ایجاد تولد مسیح است. مثل ما که فرزند ماده نیستیم بلکه ماده واسطه پدید آمدن ماست. بیشمار احتمال دیگر برای توجیه علمی تولد مسیح هست که همه مستقل از خدایی مسیح هستند.

اگر کسی بگوید مسیح احتمالا خداست چه گفته است؟ به نظرم اشتباه گفته ولی این قضیه شرک نیست... مسیح میتواند تحلیل خداوند باشد که در جایگاه دوم قرار گرفته و در عرض خدا نیست پس مطلقا خدا نیست. البته من با این نظریه(مسیح تحلیل خداست) مخالفم چون با قرآن مخالف است. ولی با اینهمه اسلام مسیحیت تحقیقی قابل تولید است، حتی اسلام هندوئیت تحقیقی نیز قابل تولید است ولی من با تمام این نظریات مخالفم چون اعتقاد به قرآن دارم. اما با تشکیل اسلام مسیحیت تحقیقی مخالف نیستم زیرا تکامل تفکرات انسانی همواره مطلوب است.

کسانی که راجع به علی غلو میکنند چه کسانی هستند؟ یا معلولیت فکری دارند که بر اثر کفر یا شرک پدید می آید یا مغرض هستند و میخواهند تخم کینه از علی را بکارند. مثل این حکمت شیطانی در مذهب کاتولیک که میخواهد خدا و مسیح را یکی معرفی کند در نتیجه مردم به صورت طبیعی دوست دارند مسیح کشته شود تا طی این قضیه به منافعی برسند. زیرا یکی بودن خدا و مسیح طبیعتا فساد است و هر کسی به صورت طبیعی دوست دارد فساد از بین برود. پس کسی که از احتمالا خدا پدیده مسمومی بسازد که غلو را نتیجه بدهد در اصل نوعی تخم کینه طبیعی به علی را کاشته است و دارد مدرسه قتل علی میسازد پس باید با این جماعت برخورد شود و نگذاریم حرف بزنند. احتمال پدیده درهم بودن و نبودن است و از بین رفتنی است و با خداوند که از بین رفتنی نیست تفاوت دارد. پس کسی که علی را در جایگاه دومش دوست دارد هدایت شدنی است و کسی که جایگاه دوم علی را با جایگاه اول علی یکسان کند در اصل مقابل جان علی حرف زده است. غلو باعث میشود مسائل را به خودی خود نبینیم. یعنی نبینیم این جایگاه دوم هرگز در عرض خدا نیست. علی در جایگاه اول صفت خدا است و تحلیل خداست و همسر ندارد در حالی که علی در جایگاه دوم قابلیت های جعلی مثل همسر داشتن و غذا خوردن دارد. پس نباید احترام عقل را در توصیف علی در هم بشکنیم زیرا با این کار به جان علی که یک پدیده جعلی از سمت خداست سوءقصد کرده ایم. اما اینکه بگوییم خداوند و علی در توحید افعالی هستند معنای عقلی با احترام دارد که به نظرم دقت لغوی کافی نیست. باید دقت معنوی هم داشت. زیرا لغات کج فهمی دارند اما معنا صحیح است و پابرجا... اگر دست علی میلرزد این فعل علی نیست بلکه علی جایگاه دومی شریک بردار است و شرکای او که عضلات او هستند دچار خطای ماده میشوند. اگر در ذهن علی تکاپو ناصحیح است تقصیر شرکای او که سلول های مغزش هستند است. پس علی در جایگاه دوم یک علی اشتراک بردار است و هدف از پدید آووردن چنین علی ای اینست که خداوند عظمت تحلیلش را به موجودات جعلی طوری که موجود جعلی به دیدن این عظمت راضی شود نشان بدهد. تا گوی و میدان به من و تو ندهند و هر دو تمام تلاشمان را نکنیم و سپس کارنامه بیاورند و عظمتمان را در مقایسه با هم نبینیم راضی نمیشویم! خدا میتوانست همان ابتدای خلقت بگوید تحلیل من عظمت دارد... قبول کنید! اما به روش تکاملی اثبات کرد تحلیلش عظمت دارد... وقتی به روش تکاملی اثبات بشود همه راضی میشوند... چه قبول کنند چه اکراه نشان بدهند... اهل قبول به بهشت میروند اهل اکراه در جهنم میمانند.

در کل تا لبه پرتگاه رفتید بروید ولی بوسیله تقلب که نگاه به نقشه است سعی کنید از افتادن به پرتگاه بی احترامی به عقل فرار کنید. این مطلب تلاشی برای امتحان نقشه ذهنی من از مطالبم است ولی امتحان کار سختی است چون کسی که لغت به لغت تحلیل میکند و به معنا کاری ندارد به راحتی تعادلش را از دست میدهد و به پرتگاه بی احترامی به عقل می افتد.

از آنجا که عقل پیوسته شهادت طلب است وقتی بی احترامی ببیند دست از کار میکشد و دیگر به شهادت نمیرسد در نتیجه نظام فنابقای ذهنی ناقص میشود. وقتی نظام فنابقا ناقص باشد تطابقی با حقیقت یا تضدید نداریم و در نهایت نظام کاملا جعلی مخالف با حقیقت و ماده پدید می آید و این نظام ها همیشه طغیان گر هستند و طغیان سرانجامی جز جهنم ندارد.

خداوند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید