لقمان حاجی زاده
لقمان حاجی زاده
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

زوپ2 (خداشناسی)

برای دریافت پی دی اف کامل کتاب کلیک کنید

برای دیدن فیلم تجربه ارتباط با خدا کلیک کنید_برای ارتباط با نویسنده در توییتر کلیک کنید

برای ارتباط با نویسنده در ایتا کلیک کن_برای ارتباط با کانال نویسنده در ایتا کلیک کن

برای نگاه جدید به بینهایت مطلق آماده باشید
برای نگاه جدید به بینهایت مطلق آماده باشید

بسم الله الرحمن الرحیم

یادم هست یک شب آیت الله خامنه ای در خوابم چیزی گفت که به من انگیزه داد و عزمم را جزم کردم و آن نوشتن کتاب زوپ بود. نمی دانم هرچه بود زوپ1 نبود زیرا زوپ یک به من انگیزه ای نداد همینطور عده ای مرا از نوشتن این کتاب که بسیار بلند پروازانه بود منع کردند با این حال لجبازی کردم و نوشتم صد جلد کتاب کاغذ حرام شد.

بگذریم کلمات آیت الله خامنه ای بسیار واضح بود انگار شاید همین جا و بدون پرده در گوشم گفته باشد حسی به من میگفت این آیت الله خامنه ای در آینده است وقتی که من زوپ را تکمیل میکنم او این کتاب را خوانده است و در زمانی است که من آن را انجام داده ام. به هر حال چند سالی از زوپ گذشت و چه بگویم عده ای گفتند در خوابم که فرصتم دارد سر می آید و به زودی به دست عده ای جنایتکار کشته میشوم. سپس خوابی دیدم که دارم به سوی خدا میروم و توشه ای ندارم و گریه میکردم. امروز هم چادری از سر کشیدند شاید اگر ایران با بمب اتم میزدند انقدر ناراحت نمیشدم. کمی هم ضد انقلاب شعار ضد ولایت فقیه دادند آنهم به هر دلیلی خودم را در خطر دیدم . چون ممکن است با این افراد روبرو شوم و مثل خواب دیگری که کسی مرا به خاطر دفاع از ولایت کشت واقعا بمیرم اینها به من انگیزه داد دوباره تلاش کنم ولی بازهم دیدم راهم به جایی قد نمیدهد و انگیزه ندارم... ناگاه تصمیمی به سرم آمد که زوپ دوم را بنویسم که اگر چه در خواب اول آیت الله خامنه ای به آن اشاره ای نکرد ولی عزمم جزم شد آنقدر زوپ بنویسم تا انگیزه بگیرم مقدمه تمام...

راست حسینی بگویم مدتی با ناخودآگاه ارتباط پیدا کردم. ارتباطی که به من چیره بود یعنی خودم را در دامش میدیدم. گفته بودند این ها را نگو پس فی الجمله همین بس است نمیدانم منظورشان از اینها چه بود ولی سربسته بگویم امام خمینی ناخودآگاهم و همه داخل ناخودآگاه را کثافت خانه مینامیدند اما بعد از یک ماجرا این کثافتخانه بهشت شد. البته من به بهشت نرفتم بلکه فقط مرتب اذعان میشد اینجا بهشت است و این برایم مکرر گفته شد، همین باعث شد اکنون نظریه ام را برای انتشار دنبال کنم و آن نظر تفسیر گونه از سوره توحید بود.

چطور میگوییم قل هو الله احد؟ احد همان یک است دیگر، خداوند هم خودش است پس این گفته با یک مساوی یک است قرینه است.

چطور میگوییم الله الصمد؟ الله یکی است. یکی که به هیچ برسد قرینه است با اینکه یک بینیاز از رسیدن است. چه چیزی به او برسد و چه او به چیزی حتی به خودش هم نیاز ندارد و این با هم قرینه است. با یک تقسیم بر صفر و یعنی بینهایت مطلق، در همه احوال سیر کنیم یک بینهایت مطلق بیشتر وجود ندارد پس با قل هو الله احد سازگار است و فراتر نرفتیم که بگوییم الله صمد است یعنی الله بی نهایت مطلق است.

چطور میگوییم لم یلد و لم یولد ولم یکن له کفوا احد؟ جمله اول قرینه است با اینکه بگوییم چیزی قابل استحصال از بینهایت مطلق نیست. بینهایت مطلق نیز از چیزی استحصال نشده است در حالی که هرچه را با هرچه به جز بینهایت مطلق جمع بزنیم ضرب کنیم هر عمل انجام بدهیم بینهایت مطلق جز خودش نخواهد بود. نه کم میشود نه زیاد پس یعنی از خودش پدید آمده است یا به عبارتی واجب الوجود است. همانطور که بینهایت مطلق فرزند ندارد و پدر و مادری ندارد خداوند هم چنین است. همینکه هرچه به هم ببندیم حتی اگر تمام بینهایت های نسبی را تا ابد جمع کنیم هرگز به بینهایت مطلق یگانه نخواهیم رسید حتی اگر تمام گیتی توانهای در توان بینهایت های نسبی باشد پس حتی اگر خداوند بینهایت های نسبی را خلق کند هیچ کدام به گرد او نمیرسند و همیشه حاصل نسبت ایندو باهم هیچ به خود بینهایت مطلق است.

این تفسیر از سوره توحید که در جهان خودمان قابل لمس است و با سوره قرآن جور درمی آید نتیجه میدهم من توانستم سوره توحید را لمس کنم. پس از این حرف بود که گفتند اینجا بهشت شده است. در هر صورت چند سالی سعی کردم این را به کسی بگویم ولی جز با این داستان کوتاه چیزی به ذهنم نرسید...

1)آیا چیزی هست که یکی نباشد؟ به عبارت دیگر آیا میتوان حقیقتی برای چیزی تصور کرد در حالی که هنوز آن را به یکی بودن نشناختیم؟ بلکه حقیقت یک معقول یک است. هستی یک معقول یک است و حقیقت از یک سرچشمه میگیرد زیرا حقیقت از هستی است. یک پس اولین آدرس خداوند است که در همه چیز اعم از راست و دروغ و غریب و بعید و مرز و داخل و برون میباشد و همیشه از یک سرچشمه میگیرند. یک اولین مشترک بی ضد است یعنی در همه چیز یک مشترک است و هرگز نمیتوان ضدی برای یک بودن تصور کرد. خداوند نیز خود را با یکی بودن معرفی میکند و این یک شروع آشنایی با همه چیز و ماوراء چیزهاست. پس یک نیز یک آدرس دیگر خداوند متعال است.

0)سپس میپرسیم آیا چیزی هست که خودش نباشد؟ آیا چیزی را میتوان در یکای خودش دید در حالی که خودش نیست؟ این حالت را توحید در همه چیز مینامیم. بدون توحید هیچ چیز قابل شناسایی نیست و به این دلیل خود بودن خود را توحید مینامیم که هر چیز برای بودن ابتدا باید خودش باشد. یک مساوی یک ظاهرترین معادله خود مساوی خود یا خود خود بودن است و این معادله است که همه چیز را تفسیر میکند و چیزی به جز وجود صفر مطلق نمیتواند توجیه گر این باشد که هر چیز خودش است. پس توحید یک معقول صفر مطلق است و صفر مطلق آدرس دیگر خداوند و حتی به نوعی باید گفت که خداوند هست حتی اگر تمام بودن ها هیچ و فقط هیچ باشد زیرا با بودن هیچ به حقیقت تساوی میرسیم و منشایی برای خودی خود جز خدای واحد نمیتوان یافت. پس صفر نیز یک آدرس دیگر خداوند متعال است.

1.0)رابطه صفر و یک یک رابطه دو طرفه است. در صورت اینکه بخواهیم پاکتر بگوییم صفر و یک رابطه دو طرفه دارند. هردو یکجا باهم تعریف میشوند صفر و یک یکجا نیز آدرس دیگری از آدرس های خداوند است. در این رابطه توضیح زیادی نمیشود داد جز اینکه ایندو یکجا رابطه پسینی و پیشین را میسازند. این خاصیت نیز در همه چیز هست و چیزی مستقل از رابطه پسینی و پیشینی نیست و این رابطه یعنی یکجایی صفر و یک یک آدرس دیگر خداوند متعال است.

1/0)بینهایت نیز سازنده دستگاه تمام عدد و عددیت ها (معادلات) است و از نوعی تعامل صفر با صفر یا یک برای ناظر پدیدار است بودن بینهایت مطلق به هیچ چیزی نیاز ندارد و یگانه است و خودش است و چیز دیگری نیست و چیز دیگری نمیشود و آدرس دیگر خداوند متعال است.

هدف از لمس کردن پنج آدرس خداوند در اعداد پاک نشان دادن بیشتر تعاریفی است همچون اینکه میگوییم خدا هست. به جای خدا هست میشود گفت یکیت در خدا و به جای پاک و منزه دانستن خدا صفریت در خدا و به جای غیب بودن کنه معرفت به او یکجایی صفر و یک در خدا و به جای بی نیازی یا قدر خداوند بی نهایت مطلق در خدا را میتوان نام برد و ریاضیات جلوه پاکتر از معنویت است. زیرا معنا یک مخلوق است و متشکل از حروف تک خاصیت در حالی که ریاضیات همه گیرتر در عالم است و جایی نقض نمیشود. خداوند نیز جایی نقض نمیشودو تردید در او ابلهانه است پس چیزی پاک تر از ریاضیات برای توصیف آدرس های او نیست.

به نظرم چهار نور خداوند همین صفر و یک و یکجایی صفر و یک چه پسین و چه پیشین هستند. ده نور دیگر نیز شاید یکجایی بینهایت مطلق با یک و صفر باشد. (دوتا بینهایت و صفر دوتا بینهایت و یک شش تا بینهایت و یک و صفر)

مگر نه اینست که بینهایت مطلق در بردارنده هر مضربی است و هر نقطه را خط و آن خط را هر منحنی و هر منحنی را هر صفحه و هر صفحه را هر رویه و هر رویه را هر حجم و هر حجمی را هر بعد و هر بعدی را تا بینهایت خودش میبرد؟بلکه بینهایت مطلق حامل یا به نحو بهتر عالم به هر چیزی است. پس شاید نتوان بینهایت مطلق را نوری همتراز با بقیه انوار خداوند در نظر گرفت و به صورت خالص نوری بالاتر است.

بینهایت مطلقخداوندامام خمینیحقیقتتوحید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید