فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الْأَدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَنْ لَا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِيهِ وَالدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
این آیه به صورت انتخاب کاملا تصادفی پس از عنوان عنوان نوشته شد... این فیلمی که میبینید بر اساس یک داستان واقعی است...
تا اینجا فقه اکبر را روشن کردیم... الله الصمد... وجهه تایین کنندگی آن را هم روشن کردیم... علم اسما...
فقه اصغر چطور روشن میشود؟ چندین راه است... یکی از این راهها و بدردبخورترین آنها الک خارج کننده اهل ایمان از فرق مختلفه است!
در یک جمله، اهل تصدیق اینکه مشیت من ایمن است.
چطور میفهمیم مشیت یک فرد ایمن است؟ لازم نیست قضاوت کنی چون اگر کردی پایت روی مین یک میرود و اگر جان سالم به در بردی پایت روی مین دو... بلکه این جمله فقط یک معنا و مفهوم قابل استفاده دارد و آن اینست که اهرم پیدا میکنی فرد مقابل را حرکت دهی!
اگر کسی تصدیق کند مشیتش ایمن است یعنی در نهایت روزگاری با این مشیت مومن خواهد شد حتی اگر الان نباشد و اگر مشیتش ایمن نیست از کجا معلوم به اعماق جهنم رهسپار نباشد؟ پس تنها کاری که این جمله از نظر من میکند اینست که بگوید فرد یا عصمت در ایمنی مشیت دارد یا آنقدر شجاع است که مشیتش را بچسبد و با این حربه جوانمردانه خواهیم توانست از عمیق ترین و متعصب ترین موجودات اعتقادات مشکوکش را بیرون بکیشیم... درد دارد قبول دارم ولی حرکت جوانمردانه است...
حال باید ثابت شود این حرکت جزئی از فقه اصغر یا همان فقه ترجیحی است... طبق پاراگراف بالا فهمیدیم اگر مشیت ایمنی ای به هیچ عنوان ندارد خواهیم فهمید طرف در حد و اندازه فقه ترجیحی نیست! چه بسا این فقه با وجود اصغر بودن فلفل تیزی است! مسلما کسی که در فقه اصغر قابل مقیاس گیری نیست در فقه اکبر هم قابل مقیاس گیری نخواهد بود مگر اینکه اهل توبه باشد یعنی پس از اینکه در مشیتش خطا دید اصلاح کند و فضیلت افراد بر اصلاح مشیت در سریعترین حالت ممکن است...
انواع مشیت غلط:
تکذیب چند وجهی:
اگر کسی را قبول ندارید حق ندارید با تکذیب چند وجهی به سمت او بروید در این صورت در فقه ترجیحی کمالی ندارید...
تکذیب چند وجهی چیست؟ نوعی تکذیب درهم برهم است... وقتی علت تکذیب تک وجهی، به صورت قابلیت ایجاد نگارش آشنا در ذهنیت هر دو فرد روشن نباشد در اصل به تکذیب چند وجهی رسیده ایم. زیرا هرچه باشد در این حالت یک گربه شرودینگر است و نمیدانیم مرده است یا زنده پس حق نداریم با عنوان تکذیب به سمت فرد مقابل برویم. در غیر این صورت مشیت ایمنی ندارند...
انواع تکذیب های چند وجهی:
محیط هایی که از همدیگر بعد داریم : مسلما از ابتدائی ترین مسئله در دین تا انتهای دین قابلیت نگارش آشنا داریم. زیرا اگر دین مسئله ای ناآشنا برای یک فرد به حساب بیاید خداوند چطور خواهد توانست او را در آخرت مواخذه کند؟ پس دین قابلیت نگارش آشنا دارد... اما مسئله اصلی اینجاست که همیشه همه انسانهای نامعصوم با همدیگر بعد دارند و این کاملا طبیعی است پس مشیت من در مقابل این مسئله چیست؟
ابعاد مشاهداتی... تا زمانی که یک فرد از مشاهده مسئله بعد دارد و فرد دیگر میگوید من مسئله را مشاهده میکنم نمیتوانیم اهرمی به مشیت او بزنیم الا این اهرم که آنچه مشاهده میکند را به صورت نگارش آشنا به تحریر در بیاورد. اگر نمیتواند این کار را بکند مشیت او ایمن نیست زیرا چیزی که به صورت نگارش آشنا قابل صدور نیست پس از کجا معلوم ناآشنا نیست؟ اگر ناآشنا است نکند خود مسئله بر او مشتبه است؟ و اگر مشتبه است نکند اشتباه باشد؟ فلوچارت این قضیه قابل تحریر است ولی فعلا آن را نمیکشم... اما این مسئله نیازمند صلح وجدانی میان دو بحث کننده است. اگر به صلح وجدانی نرسیم اهرمی نداریم...
ابعاد عملیاتی... تا زمانی که یک فرد خودش را به صورت واقعی عامل به مسائلش نداند، مسائلش از این حیث ایمن نیستند زیرا اگر به آن عمل نمیکنی از کجا معلوم به سعادت می انجامد؟ این بعد بعد سختگیرانه تر و نفس گیرتری از قبلی است ولی بسیار مشهودتر از بعد مشاهداتی است. بلاخره هرچیزی حسن و معایب خودش را دارد! خوبی این مسئله اینجاست که وقتی فرد مقابل دست به عملیات مقابل با تو میزند اما در گفتگو را میبندد مطمئن هستی او دنبال ایمنی مسائلش در این بعد نیست در نتیجه میتوانی مقابله به مثل کنی و هیچ لزومی به عفو همدیگر نداریم مگر اینکه دلمان بخواهد! اما اگر من در گفتگو را باز بگذارم طرف مقابل مجبور خواهد شد مرا به سبب عملیاتم عفو کند تا زمانی که گفتگو به توافق وجدانی برسد. زیرا اگر عفو نکند از کجا معلوم دنبال یک مسئله ناایمن راه نیافتاده است؟ اگر هم به توافق وجدانی برسیم خواهیم توانست بر اساس آن گزاره های غلط همدیگر را بیرون بکشیم و گزاره های صحیح را به همدیگر ارسال کنیم...
ابعاد مسلم مشاهداتی منتج به عملیات یا همان منطق... تا زمانی که یک فرد مسلمات ایمنی مسائل منتج به عملیاتش را قبول نمیکند مسائلش از این حیث ایمن نیستند. این بعد آنقدر پرپیچ و خم است که همه در آن وامیدهیم پس از این مسئله چه استفاده ای داریم؟ کسی که بتواند مسلمات ایمنی مسائل منتج به عملیاتش را راهداری کند به یقین از لحاظ قانونی آنقدر قوی هست که هیچکس نتواند عظمت او را انکار کند. هیچ نتیجه ای از این مبحث نمیگیریم جز اینکه این فرد یک شخصیت است و باید با او مثل یک شخصیت رفتار شود! در نتیجه نمیتوانیم منطق او را ندیده بگیریم و مجبور هستیم با او به گفتگو بیاییم... این بعد اهرمی دست ما نمیدهد تنها باب گفتگو را باز میکند.
ابعاد عملیات های منتج به مسلمات مشاهداتی یا همان حکمت... دیگر استدلال نمیکنم چون چنین علمی هنوز تدوین نشده است که بخواهم راجع به آن مانور مهندسی افکار بدهم. اگر کسی حکمتش بلاغت دارد باید در عظمت راه او شک کرد... یعنی نمیتوان جلوی راه او ایستاد و گفت این قطار انقلاب و تکامل نیست و احتمالا گربه است. این بعد به این سادگی ها اهرمی دست ما نمیدهد و تنها باعث فراری دادن عملیاتچی ها از مسیر قطارمان میشود.
ابعاد اسرار... اگر کسی اسراری بگوید که از حقایق تجربه شده در جهان پرده برداری کند در این بعد حرفی برای گفتن دارد. اگر رابطه این اسرار برای او به سببی از اسباب مشخص است تمام تفکرات او با ملزومات و قواعدی که تعیین کند قابلیت پی گیری به صورت جدی است. این بعد نه اهرم است نه باعث ایجاد تحرک میشود. بلکه تنها باعث مشروعیت بخشی به فعالیت او است و اگر اسرار او توانایی تحت الشعاع قرار دادن اسرار دیگران را داشته باشد مشروعیت اسرار دیگران زیر سوال میرود. در بعد اسرار توقعی جز تایین میزان سطح احترام به عقیده مان را نداریم... البته من هنوز نتوانسته ام ملزومات و قواعد اسرار تمام تفکراتم را محکم تدوین کنم و نیاز به چاره جویی از سمت خداوند دارم تا مقدمه من را به آتش بکشد و خالص را از ناخالص آن جدا کند. پس هنوز وقت استناد به اسرار نیست ولی این آتش خواهد آمد! اولین تنفس این آتش مین1 و مین2 هستند ولی این کجا و آنچه باید اتفاق بیافتد کجا!
اگر همزمان فردی را به سبب دو بعد متفاوت از ابعاد جداگانه بالا تکذیب کنیم وارد حالت تکذیب چند وجهی شده ایم. اگر میخواهیم تکذیبمان صحیح بشود نباید در یک زمان واحد هر دو را وارد ماجرا کنیم... بلکه باید در استناد تکذیبی یکی یکی پیش برویم.
محیط هایی که از همدیگر بعد نداریم: وقتی به چنین محیطی میرسیم و هنوز تکذیب میکنیم این قضیه با جاءالحق و ذهق الباطل ان الباطل کان ذهوقا تناقض ساختاری دارد. یعنی کسی که به چنین محیطی رسیده است و دارد تکذیب میکند در اصل هیچ اعتقادی به راستگو بودن ندارد. از این فهم چه استفاده میشود کرد؟ استفاده از این بعد دیگر کارما یا انتظار عقوبت الهی است و با مباهله پایان میابد. استفاده دیگری نیست...
تصدیق های بی وجهه:
فقط سوال میپرسیم که چرا این مسئله را تصدیق کردی؟ پاسخ ساده است...
پاونمنشیپ: چون بزرگم میگه، چون متخصص میگه، چون فلانی میگه، چون چیزهایی که مشخص نیست توهم آگاهی هستند یا علم میگه ، چون کتابم میگه، چون خدایی که مشخص نیست همان معبود حقیقی است یا خیر میگه، چون بر حسب ریاضیات است در حالی که طبق گودل ریاضیات حفره دارد، چون بر حسب فیزیک است در حالی که فیزیک رابطه اش با ریاضیات مشخص نیست اما فیزیک به ریاضیات استناد میکند در نتیجه بازهم استناد به این مسئله پاونمنشیپ است، چون علوم تجربی میگویند در حالی که علوم تجربی اصلا ماهیت مسائل را مورد بحث قرار نمیدهند و کارشان استخراج قواعد عقلی است اما علوم تجربی کارشان ماهیت بخشیدن به قواعد عقلی است پس یعنی در علوم تجربی حفره ای هست و آن اینکه اگر نمیتوانی راجع به ماهیت پدیده توضیح دهی صرفا پاون هستی!
اگر کسی پاون است نمیتوانیم با او بحث اساسی بکنیم و تنها باید بگوییم برو بگو صاحبت بیاد!
صاحب ها: الله و اللهیارها و حقیقت جویان...
اگر کسی صاحب تفکرات خویش است...
الف) ادعا دارد محیط هم نهشت با الله را پیدا کرده است و به سبب آن توانایی تصرفاتی را دارد.
باید محدوده تصرفات خودش را مشخص کند و اگر ادعایی را تکذیب یا تصدیق میکند بر اساس ایمنی مشیتش باشد.
محیط هم نهشت با الله را توضیح دهم یا زود است؟
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
ادعای رسیدن به محیط همنهشت با الله باعث آفت زدگی هایی میشود که آیه بالا یکی از این آفات را تجزیه میکند. کسی که اجازه دهد آفات اثر بگذارند در مسیر تکذیب پیام قرآن است. طبق این مسئله اگر یک نفر آفتی بسازد همه در مسیر تکذیب پیام قرآن هستیم مگر اینکه خلافش آشکار بشود و خلاف این مسئله بودن جز در تعهد به محیط های همنهشت با الله میسر نمیشود. یکی از این محیط ها، قرآن است و محیط دیگر تحلیل الله است زیرا تحلیل الله با الله همنهشتی دارد. اگر تنها به قرآن اکتفا کنیم و ادعا داریم صاحب تکفرمان هستیم دروغ میگوییم زیرا چطور فهمیدی قرآن محیط همنهشت با الله است؟ اگر تنها به تحلیل الله اکتفا کنیم و ادعا داریم صاحب تفکرمان هستیم اهل دل دادن به مسئله الله نیستیم. زیرا بدون استناد به اطلاعات موثق داریم حرکت میکنیم. هر اطلاع موثق برای خودش یک قرآن ناطق است. این یعنی کسی که به تحلیل الله رسیده است و دارد آن را معرفی میکند باید پیرو یک سری اطلاعات موثق باشد که من به آن قرآن ناطق میگویم...
مسلما به نظر من هرکس که در حد الله ادعای تصاحب اطلاعاتش را دارد به سورس کد آژپاک رسیده است و میدانم جز علی ابن ابی طالب کسی به این سورس کد نرسیده است و نخواهد رسید. این یعنی تنها کسانی که در فرمولاسیون نفس واحده یعنی تابعیت محض علی فعالیت کنند اجازه چنین ادعایی دارند... اگر نتوانیم فرمولاسیون نفس واحده را بنویسیم یعنی تابعیت محض علی را نداریم... این بال منطق علوی است. اگر ادعا کنیم تابعیت محض علی را داریم یعنی باید فرمولاسیون نفس واحده نتیجه گیری از اعمالمان باشد. این بال حکمت علوی است... کسی که در منطق و حکمت علوی بتواند پرواز کند و اوج گیری بیشتری داشته باشد مسلما در تصاحب اطلاعاتش برتر است و کسی که در منطق و حکمت علوی اوج گیری ندارد باید به گزینه های دیگری در تصاحب اطلاعات فکر کند.
ب) ادعا دارد فردی محیط هم نهشت با الله را پیدا کرده است و دارد او را در این مسیر یاری میدهد.
اگر حضور و نظارت آن فرد به خصوص نباشد اللهیاری صاحب اطلاعات نیست و پاونمن است...
من به شخصه یک اللهیار هستم زیرا میتوانم حضور و نظارت محیط هم نهشتی با الله را در خودم حس کنم. ادعای در حد الله صاحب اطلاعات بودن تنها مختص صاحب الزمان است و معجزات اطلاعاتی نامحدود میطلبد تا او را باور کنیم... به نظرم قدرت پردازش اطلاعات باید در او بینهایت باشد.
پ) ادعا دارد یک حقیقت جو است و اللهیار هم نیست...
اگر اصحاب اطلاعاتی حقیقت جویی را روشن نکنند مسلما چنین چیزی ناممکن میشود. زیرا حقیقتی که حقیقت جو دنبال آنست بی صاحب است... مین1 و مین2 در این زمینه روشنگری هایی دارند. کار کردن با مین کمی درد دارد زیرا خطا باعث انفجار میشود و انسان جایزالخطا است... پس باید درد را تحمل کرد و پیشروی کرد.