ویرگول
ورودثبت نام
لقمان حاجی زاده
لقمان حاجی زاده
خواندن ۸ دقیقه·۷ روز پیش

نامه ای که امیدوارم هیچوقت نخوانی

امیدوارم هرگز این نامه را نخوانی چون، وقتی بخوانی حتما از من متنفر هستی یا آنقدر که دوست دارم دوستم داشته باشی دوستم نداری... پس اگه دوستم داری نخونش! اشتباه بدی انجام دادم و دوباره آهنگتو گوش کردم، هروقت گوش میدم هوایی میشم، بخشی از قلب منو تسخیر خودت کردی... حلالت... در شعرم گفتم ازت شکایت میکنم... شاید هم بکنم و امیدوارم هیچوقت نکنم... میدانی در این دنیا تلاشی جز امیدوار بودن نمیتوانم بکنم چون در نهایت بودن جز به تصمیم خداوند نمیشود. اوست که تصمیم میگیرد مسائل به اختیار من رقم بخورد یا به ترجیح من رقم بخورد یا بالعکس...

شاید این نامه هرگز انتشار داده نشود. چون آخرش از خدا خواهم پرسید دوست داری انتشار بدهم یا خیر و اگر بفهمم نظرش منفی است صددرصد منتشر نمیکنم...

امیدوارم روزی روزگاری اشکهایت برای امام حسین سرریز بشود و مثل من در حسرت این باشی که ایکاش هر روز کمی از این نصیب داشته باشی... آنوقت من و تو همدیگر را پیدا میکنیم... آنوقت امضاهای تو روشن میشوند و بر گستره تنفس سنگین مرگ آتشی پرفروز میاندازد و فضاهای کثیف ذهنت با شعله های آبی و سرخ تطهیر بشوند. اگر تطهیر نشوی مفت نمی ارزی مثل الماسی که غیرقابل تطهیر باشد... در بازار معامله نمیشود و استفاده صنعتی دارد! دوست داری استفاده صنعتی داشته باشی؟ یا در دست نسل پرشکوهت جواهری بی مثال باشی؟ کسی که استفاده صنعتی دارد بد نیست ولی کسی که استفاده شکوهمند در میان دستان انسان ها پیدا کند کجا و آن کجا؟

کاش برای دوری از من گریه کنی... و منصرف بشوی چرا اشک تلف بشود، پس به امام حسین فکر کنی و گریه ات قطع شود و اثری از ناراحتی نماند! آنوقت من و تو همدیگر را پیدا میکنیم... آنوقت تو میمانی و من و در این دهات من و تو، مثل یک دختر و پسر روستایی خواهیم بود که همدیگر را مثل کف دست بلدند...

کاش از من خشمگین بشوی... که چرا غیرتم به اندازه ای که خدا برای من میپسندد نیست! من هم به خودم بیایم و از آن به بعد دیگر در زمینه غیرت برای دیدگان پروردگارم بدرخشم... کاش نگاهت به من زل بزند و بفهمم دارم اشتباه میکنم کاش نگاهت از من دور بشود و بفهمم دارم اشتباه میکنم... در کل کاش اهل امربه معروف و نهی منکر به همدیگر باشیم... آنوقت من و تو بازهم همدیگر را پیدا میکنیم... محیط خشنی است ولی کاش خشونت هایمان مقابل همدیگر برای خدا بشود... آنوقت من و تو مقابل همدیگر به تختی بهشتی تکیه داده ایم... همدیگر را پیدا کرده ایم...

کاش دوستم داشته باشی و ندانی چرا... پیوسته دنبال جواب سوال باشی و فرار نکنی... اعصابت خورد بشود و داخل ذهنیتت فریاد بزنی... من چرا این را دوست دارم؟ زیرا عیبی ندارد این سوال تو را عصبی کند... زیرا من و تو بازهم همدیگر را پیدا کرده ایم...کاش به جواب این سوال برسی و من بخوانم و از شگفتی در بیام...

کاش برایم نامه هایی بنویسی که بترسم آن ها را بخوانم و ندانم چه کنم! کنجکاوی امانم را ببرد و بخوانم و بعد آرزو کنم کاش نمیخواندم و آرزویم هرگز برآورده نشود و من مرتب در این حسرت بمانم که چرا به حرفهایت عمل نمیکنم... امیدوارم دو موجود لجوجی بشویم که تاب دیدن اسرار همدیگر را ندارند... حتی به قیمت پایان عشق دوست داشته باشیم همدیگر را بشناسیم... آنوقت من و تو کنج یک دیوار دیگر همدیگر را پیدا کرده ایم...

کاش آنقدر از همدیگر متنفر بشویم که ندانیم چطور میتوانیم رابطه مان را اصلاح کنیم... و از ترس خدا هر شب کنار هم بخوابیم من در زندان تو و تو در زندان من... کاش نتوانیم همدیگر را ببخشیم ولی از ترس خدا برای همدیگر جانفشانی کنیم... کاش توی صورت من بایستی و بگویی اگر از خدا نمیترسیدم میفرستادمت سینه قبرستون من هم به خشم خودم غلبه کنم و ساکت و آرام به در و دیوار زل بزنم و بگویم این زندگی کوفتی کی تمام میشه؟ شاید تعجب کنی چرا این آرزو را دارم... در اصل میخواهم نهایت عشقمان به همدیگر را دوباره احضار کنیم و میان ما وساطت کنند و هر چه کنند کاری از پیش نیاید و مجبور شویم تنها همدیگر را ببخشیم... آیا میتوانی در اوج نفرت من را ببخشی؟ اگر این کار را بکنی لیاقت من را داری و اگر من هم تو را ببخشم لیاقت تو را دارم... اینطور لیاقت هایمان همدیگر را پیدا میکنند و دو قهرمان المپیک با مدال های طلا خواهیم بود رویدادی کمیاب و ارزشمند... ازینکه در بهشت منفورترین همسر من بشوی نمیترسم، زیرا برای رسیدن به لذت بخشش همدیگر هر شب به سراغت میایم... نگاهت میکنم و میبخشمت و توهم مرا میبخشی... نوری ناپیدا ولی شگرف! سپس میوه ای بهشتی برمیدارم و طوفان عاشق تو شدن را تجربه میکنم... امیدوارم این عشق دیری نپاید و باز به سیکل زیبای بخشیدن همدیگر برگردیم...

کاش هر وقت من عاشقت میشوم تو از من متنفر بشوی و بالعکس هر وقت تو عاشقم میشوی من از تو متنفر... سپس به تو بگویم یادت هست عاشقم بودی؟ تو بگویی حماقت کردم... در چشمانم زل بزنی و قطعه قطعه جگر من را بخوری و من از درد اندوه شدید، انگیزه ای برای اشک ریختن پیدا کنم... آنوقت به امام حسین فکر کنم و گریه کنم و یادم برود قضیه مابین ما چیست... امام حسین هم عاشق ماست و از ما بد میبیند... اینطور امام حسین را درک خواهم کرد... سپس تو به همین منوال گرفتار شوی و هردومان امام حسین را درک کنیم... اینطور بازهم همدیگر را پیدا میکنیم و میفهمیم چاره ای جز بخشیدن همدیگر نداریم...

کاش مدتی کوتاه حس آلوده ی همزمان عاشق همدیگر بودن را تجربه کنیم و در همان مدت این عشق را با پیمانی ناگسستنی محکم کنیم... کاش تو گوانتانامو من بشوی و من گوانتاناموی تو... کاش عهدی با هم بکنیم که به نفرین پاک نشدنی شبیه تر باشد! زیرا هرگز نمیخواهم از تو جدا بشوم... تو را با بهشت ها و جهنم هایت میخواهم... اینطور به خدا ثابت میکنم که چه جهنمم بیاندازی چه در بهشت مرا بگذاری عاشقت میمانم نشان به این نشان که به خاطر تو عاشق این زن هستم!

کاش همدیگر را آنقدر پیدا کنیم که حیفمان بیاید سراغ کس دیگری برویم... فراموش نکنیم که ما بین من و تو خداست و وقتی همدیگر را پیدا کنیم خدا بینمان است... پس میتوانیم خدا را هر لحظه ببینیم...

اگر قرار است ازدواج کنیم امیدوارم هیچوقت تورا نزنم ولی اگر زدمت هرگز از پیشم نباید بروی... شاید بگویی طلاق ارزانتر است ولی مسئله اینجاست من سفت و سخت مصمم هستم زیر شدیدترین طوفان ها پیشت بمانم... شاید خداوند بخواهد رابطه من و تو را بیازماید شاید رابطه مان آنقدر قیمتی باشد که هرگرو را به چالش بکشد و من انقدر به دینم اهمیت میدهم که تا خداوند حکم نکند این رابطه باید از هم بپاشد زیر بار نخواهم رفت. وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى... من را به خدا بسپار، صبر بر مرد بد زندگی از عسل شیرین تر است اگر از خدا میترسی... یه حدیث شادب هست زنی که در مقابل بدی همسرش صبر کند و با نیکی پاسخ دهد، در مقابل هر بدی که با نیکی پاسخ میدهد اجر یک شهادت برایش مینویسند زیرا پاسخ دادن بدی با نیکی برای خودش مرگی در راه خداست. زنی که شهادت را دوست ندارد برای یک معصوم خیلی بی ارزش است... خدایا حدیث شادب را قبول داری؟ هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ... البته مسلما در مقابل ظلم ایستادن خوب است و باعث ایجاد حیات در رابطه است ولی فرار از رابطه به خاطر ظلم، خسارت محض است. مسلما اگر جامعه فهمید دارد به زنی ظلم میشود باید جلوی آن ظلم بایستد و اینجا نباید پاسخ بدی را با نیکی داد ولی پایان دادن به رابطه به خاطر مرد ظالم خسارت محض است بلکه باید مرد از طرف جامعه به خاطر این رفتار پاسخ ظلمش را ببیند. مسئله پاسخ ظلم زن به مرد یا مرد به زن یک مسئله فقهی است و اگر عاقلانه برخورد میکنیم باید خطوط قرمز را رعایت کنیم. اگر عقیل بخواهد به این چرخه ظلم پایان بدهد و باید هم پایان داد باید اپلیکیشن های متعدد و راهگشا بنویسد، راه نوشتن این اپلیکیشن تنها این نیست که خودش قلم بردارد بنویسد، بلکه باید از مردم بپرسد چکار کنیم و افرادی که راهکار دارند را به ترتیب اهمیتی که از حکمت عملگرایانه آنان حس میکند ساپورت کند.

اگر قرار است هرگز به هم نرسیم امیدوارم همان خوشبختی اعتیادآور و مسمومی به تو برسد که دشمنان خداوند دوستش دارند. امیدوارم به زندگی کمی که داری راضی باشی و هیچوقت نفهمی قدر خدا چیست و آنقدر غرق در لذت بشوی که حتی نفهمی خوشی زیر دلت را زده... امیدوارم هیچگاه به آتش اراده ی پاک خودت نسوزی... امیدوارم به حرفهای من بخندی، نهایتا دقایقی سوژه ات بشود و فقط یک کامنت تحقیر کننده بگذاری و بروی... امیدوارم سر امیدم به هدایت کردن تو آنقدر حسرت بخورم که جانم از حرص به ترکیدن برسد... امیدوارم آنقدر تشنه لحظه ای هدایت شدن تو به سمت خدایم بشوم که سوز جگرم جهان را پر کند. در نهایت روبروی هم خواهیم نشست و پس از ابدیت ها ابدیت همدیگر را پیدا میکنیم، تو به خاطر این بدبیاری من از علاقه به خودت و بدشگونی حوادث زندگی ات برای من شرمنده خواهی بود و من بیش از حد تصور خوشحال خواهم بود زیرا که چیزی که برایش ابدیت ها ابدیت صبر کرده بودم و عاشق رسیدن به آن بودم رسیده ام زیرا تو را پیدا کرده ام!

خدایا عشق من به این زنبوری که فقط نیشم زده را قبول کن... میخواهم تقدیم تو کنمش... امیدوارم در راه تو شکیبایی کنم و هرگز شکایتی نکنم.

امیدوارم مردم میان عشق من به تو طواف کنند، درک کنند که چرا خدا را میپرستم و همه هدایت بشوند. شاید رسیدن به تو طلاست ولی هدایت مردم الماس باشد...

وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

امام حسین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید