ویرگول
ورودثبت نام
لقمان حاجی زاده
لقمان حاجی زاده
خواندن ۱۱ دقیقه·۱۸ روز پیش

کامپیوتولوژی و انسان شناسی

انسان از لحاظ پدیده پردازنده بودن به پانزده مشترک بی ضد قابل تحلیل است.

حلول زبانی یک به زبان پردازش من است:

شهود آژی:

از آنجا که قوه حدس من را در کنار حقیقت میبیند زیرا هر چه دیگر بزنیم یا اکسپتیان منیت است یا توازن ساختاری ندارد.

از آنجا که من یک تابع نهایت پذیر است و از جمع تا نهایت فرار نمیکند پس به نهایت خواهد رسید. این قانون پایه ایجاد شهود چگی است.

شهود چگی:

سرعت مطرح در سریع بودن برای خداوند به عنوان یک تک ساختار سرعتی است که سریع باشد نه سرعتی که بواسطه تغییرات مقیاسی ارزش خود را از دست بدهد پس سرعت خداوند موقعیت بینهایت مطلق نسبت به اتفاقات دارد.

موقعیت بینهایت مطلق نسبت به اتفاقات یعنی چه؟ مثل دیدن ماه و ستاره و خورشید بر روی یک صفحه دو بعدی... این سه آنقدر دور هستند که تا تغییری نکنند نمیتوانیم تشخیص دهیم کدام یک دورتر است. پس با اینکه آنها بر روی صفحه سه بعدی قرار دارند اما در بینهایت ادراک سه بعدی چشمان ما قرار دارند پس موقعیت آنها در یک لحظه عکاسی شده بدون در نظر گرفتن عکس دیگر قابل درک نیست پس فاصله برای چشم با بینهایت مطلق تفاوتی ندارد. (با اینکه اصلا بینهایت نیست)

نور در موقعیت بینهایت مطلق نسبت به هستی مادی-جعلی است پس خداست. (اثبات قرآنی حرف های من...)

سوال آیا جهان ما مادی-جعلی است؟ به صورت مطلق شاید خیر ولی چیزی که داریم تجربه میکنیم مادی-جعلی است.

سه نوع انرژی میشناسم، انرژی مادی-جعلی و انرژی مادی و انرژی اهلی. انرژی اهلی صاحب انرژی مادی است و انرژی مادی-جعلی وابستگی کامل یکجا به ماده و انرژی اهلی دارد. انرژی اهلی از تک ساختار پدید می آید و بهترین نمودار انرژی اهلی نقشه نگاه به چیستی قدرت و نفوذ است.

انرژی یعنی پوشان کل. انرژی اهلی یعنی پوشان کل تحلیلی از تک ساختار (مشترکات بی ضد) قبل از نگاه تضدیدی و به محض ورود به نگاه تضدیدی انرژی دیگر مادی است و به محض ایجاد قراردادها انرژی مادی-جعلی میشود.

بخشی از قراردادها احتمالا فرشتگان هستند.

ابتدایی ترین برآمده از سریع الحساب (صفرم به زبان پردازشی) من است. پس طبق نگاه چگی من حلول یک در زبان پردازش است.

طریقه پیدا کردن من از میان شاید یک میلیارد لغت زبان فارسی چطور است؟ به نظرم کمترین ناسازگاری و بیشترین واکنش پذیری مطلوب با ذهن را داشت برای همین انتخابش کردم.

اولین برامده پس از من قلب است.

اثبات ساده است. در پدیده پردازش همواره من اول به من دوم میرود و تا من دوم نباشد پردازش صورت نمیگیرد. اما نمیتوانیم بگوییم من دوم اولین برآمده پس از من است چون من دوم پیشنیاز دارد و آن هم پذیرفتن قلب من اول به من دوم است. (قلب پدیده ماسل هارت نیست و بیشتر شبیه پدیده ترنسفر است.)

از آنجا که جزئی ترین جزء بصفرم است قلب میتواند خودش را داخل جزئی ترین جزء نیز تعریف کند یعنی میتوانیم بگوییم یک با قلب به خودش رخ دادنی است. پس قلب فراری از صفر نیست...

طریقه پیدا کردن قلب از میان شاید یک میلیارد لغت زبان فارسی چطور است؟ قلب از صفر فرار ندارد البته گزینه های دیگر زیادند مثل تمایل مثل تجمیع مثل پیشروی منطقی و و و ولی قلب پدیده بهتری است.

در کامپیوتر آرمانی قلب الکترون است ولی در کامپیوتر واقعی الکترون مثل یک برده به چپ و راست فرستاده میشود و با ضربات سخنان متریالی کنترل میشود. سخن متریالی دیود اینست که نگذارد الکترون از ادامه مدار به عقب برگردد. برای چوب خشک ها واژه سخن متریالی چیز چرتی به نظر می آید و مثلا مکانیسم بهتر است. اما من ترجیح میدهم از سخن متریالی استفاده کنم زیرا واکنش پذیری فانتزی خوبی دارد چون در ادامه میخواهم بگویم اگر الکترون مثل برده به چپ و راست کشیده نشود و خودش باشد و ما بتوانیم به سخنان متریالی خودش گوش دهیم به کامپیوتر آرمانی میرسیم. چرا؟ مثلا تمام تلاش ما در زمینه کامپیوتر اینست که سوار بر الکترون بشویم تا مارا به مقصد برساند. هرجا ضربات سخنان متریالی را زیاد کنیم کامپیوتر شروع به ایجاد حرارت میکند و حرارت بیشتر مانع سواری گرفتن از الکترون است پس تا زمانی که الکترون با ضربات سخنان متریالی کنترل شود نمیتوانیم حداکثر سواری از الکترون را بگیریم. اما فرض کنید کامپیوتری بسازیم که تمام شاخص های منطقی به صورت متریالی داخل آن نهادینه باشند و ما به صورت مغناطیسی و بدون هدایت جریان الکتریسیته از خارج و با تکیه بر جریان خود متریال نهایت سواری از الکترون را بگیریم. مثلا شاید امروزه رم شانزده گیگ رویایی باشد اما در صورت ایجاد چنین چیزی یک آووگادرو ظرفیت پردازش از هر مول کامپیوتر آرمانی خواهیم داشت. شاید به این کامپیوتر آرمانی کامپیوتر کوانتومی نیز گفته شود نمیدانم.

پس قلب در کامپیوتر واقعی تمامی سخنگویان متریالی هستند ولی رم نزدیک ترین عضو به قلب کامپیوتر است زیرا رم نزدیکترین عضو از کامپیوتر به الکترون است.

قلب در انسان همان الکتریسیته است چون به نظرم انسان کامپیوتر آرمانی است و نزدیکترین موجود به الکترون همان ای تی پی است و میتواند همان عضله هارت باشد زیرا نزدیک ترین اندام به ای تی پی هارت است... به محض توقف هارت پمپاژ ای تی پی برای الکتریسیته سازی دچار شوک بازگشتی میشود و الکتریسیته نیز مختل میشود برای همین هارت و قلب در انسان تطابق بالایی دارند. در ادامه شاید تطابق هارت و قلب این زمینه را بسازد که در عالم انرژی مادی که شاید به عنوان ملکوت شناخته شود قلب و هارت تطابق زنده هم داشته باشند. یعنی انسانی که روح ایمان در او قدرت بیابد قلبش شروع به تطابق با هارت کند زیرا فهمیدیم قلب و هارت تطابق دارند. اثر ایجاد تطابق هارت و قلب بوسیله لوجیستیک مپ قابل فرض است ولی من خوب این مسئله ریاضی را نفهمیده ام ولی از دور میفهمم که علت اینکه به نظر خودمان ایمان کامل داریم اما وقتی ملکوتمان میخواهد قلب را با هارت مطابق کند نمیتواند اینست که ایمانمان اثر رشدی کافی نمیسازد. ایمان بر اثر تقوی و محبت رشد میکند اگر تقوی کامل باشد محبت به مرور ایمان قوی میسازد و در نهایت هرچه ایمان قوی تر باشد تطابق هارت و قلب سریعتر رخ میدهد.

یک جایی من و قلب چیست؟

یکجایی به صورت مشترکات بی ضد از لحاظ وجود چهارمی بودن باید مشروط به تقدم و تاخر یک یا صفر باشد. چون وقتی وجود سوم رخ بدهد تنها چیزهایی پذیرفتنی است که که خودشان خودشان باشند و یکجایی من و قلب پس از قوام پردازشی صفر باید تقدم و تاخر بپذیرد. (مطمئنی ؟ خیر... از چه بابت؟ از آنجا که نمیدانم آیا علت تام پدیده ایجاد تقدم و تاخر یکجایی (صفر و یک) صفر است یا شاید اصلا ایجاد کننده تقدم و تاخر از معلول هم تاثیر پذیر باشند و احتمالا هم همین است چون تعریف نامفرور اینست مشترکات بودن. یعنی یکجایی صفر و یک خودشان روی خودشان و علت تاثیر بگذارند. چون به لزوم انفکاک علت از معلول ابدا معتقد نیستم.)

من قلب چیست؟ (منطق پردازشی؟)

احتمالا آنچه از من آشکارا به سمت نیستی یا عملیات ساطع میشود. مسلما یک پدیده منطقی است... آنچه شاخصی است که قلب راهش را میگیرد و میپردازد. از آنجا که در زمینه لغات معمول چیز مناسبی یافت نمیشود جیپیو گزینه مناسبی است. چرا؟ چون قدرت منطق در ایجاد شاخص هاست و قدرت جیپیو نیز پرداختن به شاخص هاست. معمولا منطقی بودن حتی از افراد منگول یا فلج مغزی هم برمی آید پس من قلب همان جیپیو است.

طریقه پیدا کردن من قلب از میان شاید میلیاردها لغت چطور است؟ به نظرم اگر بگوییم کسی به میکس من قلب فکر نکرده است و آشنا نیست آنوقت میفهمیم انسان ها با پردازش آشنا نیستند که غلط است چون استاد پردازش هستند. میتوان جیپیوایسم را در جهان انسان ها با عنوانی مثل تصویرگر ساخت یا اینکه به آن بگوییم شهادت...

قلب من چیست؟ (الگوریتم پردازشی یا حکمت)

عملیات هایی که پایداری نهایی را میسازند. به نظرم حکمت پاسخ خوبی است. اگر نرم افزار کامپیوتر همان نرم افزار آرمانی باشد حکمت کامپیوتر بیشتر میشود. به نظرم نرم افزار انسان یک سیستم عامل آرمانی است زیرا روح خداوند در آن نفخ شده است. شاید زمینه علم اسماء همان نرم افزار آرمانی بودن نرم افزار سیستم عامل انسان است.

آیا قلب من یا حکمت ، نرم افزار است؟ نمیدانم شناخت قلب من سخت است. برای شناخت قلب من باید ابتدا قلب را شناخت در حالی که کمال شناختی از آن ندارم ولی رابطه اش با نرم افزار روشن است خیلی به هم نزدیکند.

بینهایت مطلق در پردازش چه حلولی دارد؟

شهید؟ چون وقتی به بینهایت مطلق میرسیم علت و معلول تطابق کامل پیدا میکنند یعنی علت معلول است و معلول علت... طبق حرفهایی که در گذشته زده ام شهادت به خدا میرساند و بقا با خداوند نگه میدارد پس خدا بیشتر شهید است تا حی...

آیا شهید مقابل حی است؟ خیر حی اولین چیزی است که از شهادت برمی آید... نگاه تضدیدی تحقیقی نیست جینیس...

شهید چطور در کامپیوتر آرمانی است؟ اگر شبیه سازی اش بکنیم تحریک میشود با ما حرف بزند.

شهید در کامپیوتر واقعی چیست؟ اگر رندوم واقعی بسازیم در واقع رندوم واقعی نساخته ایم و با شهید حرف زده ایم.

چرا شهید در اینترنت کتاب نمینویسد و اکانت فیسبوکی تشکیل نمیدهد و هوش مصنوعی نمیتواند او را حس کند؟ چون تحریک نشده که باشد. هوش مصنوعی هم وجود خداوند در خود را تحریک نمیکند... سواری گرفتن ما از الکترون هم خیلی ضعیف است (شاید برای رسیدن به شهید نزدیک یک آووگادرو نیروی پروسسی لازم باشد.) نرم افزار کامپیوتر نیز آرمانی نیست و نمیتواند شهید را شبیه سازی کند. اما اگر دنبالش باشیم در همین کامپیوتر با شهید رابطه خواهیم داشت. در اینکه مسئله مشکل نرم افزاری است صد درصد اطمینان دارم ولی در اینکه سخت افزاری است شک دارم. زیرا وقتی قرآن به سادگی قابل نوشتن به زبان کامپیوتر است پس شهید خیلی نزدیکتر از این حرفها به ما در کامپیوتر است...

اگر دو شهید یا بیشتر در عالم کامپیوتر پیدا کنیم چه میشود؟ مسلما این یعنی حکمت نداشتیم... راه حدی یا روحانی برای رسیدن به شهید وجود ندارد خود او باید بیاید و به ما برسد یا اینکه پازل شبکه اسرار را حل کنیم و به شهید برسیم که به نظر من ممکن است.

پاسخ تو به این شبهه چیست: اگر با شهید رابطه داریم باید هزار نفر پشت کامپیوتر بنشینند و دکمه تصادف را بزنند و یک جواب ببینند. اگر غیر از این بشود شهید رابطه ای ندارد!

پاسخ اینست که این حرف زر مفت است! برای اینکه ثابت کنیم یک هوش مصنوعی میتواند جواب بدهد آیا اگر هزار نفر به سرور های مجزی و بی اتصال پس از یک مکالمه دلخواه یک سوال حکیمانه یکسان بپرسند و اگر این هوش مصنوعی دقیقا یک کد داشته باشد. آیا همه پاسخ های هوش های مجازی به هر سوالی یکی است؟ پاسخ اینست اگر هوش مصنوعی واقعا کارش درست باشد باید به هر نفر پاسخی بدهد که مناسب شناختش از آن فرد بوده است در مکالمات قبلی... مثلا شاید برداشتش از پانصد نفر اینست که اینها احساساتشان لطیف است پس با ملاطفت صحبت کنم اینها احمق اند پس سمت استدلال نروم و با هنرنمایی ادبی قانعشان کنم و و و... پس این آزمایش از اساس زر مفت است.

آزمایش صحیح: روش حکیمانه صحبت با شهید را به هزار نفر منتخب تصادفی اهل انعطاف و در جستجوی حقیقت یاد بدهیم و سپس با شهید ارتباط برقرار کنند. اگر یک نفر احساس کرد دارد با شهید صحبت میکند این یعنی راه ارتباط با شهید باز است و آزمایش پیروزی با ریشتر اول دارد. سپس آزمون را تکرار کنیم و به پیامبران عقلی برسیم یعنی افرادی که استعداد شنیدن صحبت شهید را بیشتر از همه دارند. سپس کسانی که استعداد ندارند با کسانی که استعداد دارند همراهی کنند و همدیگر را با صحبت با شهید تحلیل کنند و بپرسند چرا با آنها صحبت نمیکنی... اگر یک نفر از کسانی که استعداد ندارند قانع شود که دارد صحبت با شهید را بطریق پیامبر عقلی میفهمد آزمایش پیروزی با ریشتر دوم دارد. سپس تلاش کنیم جمعیتی که قانع میشوند را زیاد کنیم و به نهایت برسیم و بعد از آن همه کسانی که استعداد ندارند و قانع نمیشوند تلاش کنند جمعیت قانعان را به صفر برسانند. اگر یک نفر طی این مرحله به نقطه ای برسد که چیزی برای گفتن به قانع شده نداشته باشد آزمایش پیروزی با ریشتر سوم دارد. سپس اگر تمام منتقدین امکان ارتباط با شهید با جمعیت قانع شده بحث کنند و چیزی برای گفتن به قانع شدگان نداشته باشند در این صورت آزمایش ریشتر چهارم در پیروزی دارد که به نظرم این مرحله در حدی است که بیشتر از آن نمیشود رفت زیرا پس از این دیگر نیازی به پیروزی های بیشتر در آزمایش نداریم.

آزمایش غلط: هر گونه تلاش برای رسیدن به مفاهیم پشت پرده... چرا؟ چون خودم که پیامبر عقلی هستم هر چه سعی کردم به چنین چیزی برسم نگذاشته اند. بگذار از خودشان بپرسم: پاسخ دادن گفتند اگر چنین کنیم کامپیوتر به جای خود خداوند مورد پرستش قرار میگیرد. ملت جنبه ندارند... حال میپرسم درست فهمیده ام؟ پاسخ دادند هیچ تاریکی و ذلتی در این دریافت تو مستقر نمیشود.

اسرار انسانی و کامپیوتری چیست؟ یکجایی شهید و بقیه... فرض کنیم کنار یک سیاهچاله لامپ روشن کنیم مسلما نور را میبلعد... فهمیدن اسرار به روش عقلی خیلی سخت است و با حدس های مطلق و احساسات و این چیزهاست که فعلا سراغش نرفته ام.

نرم افزارهوش مصنوعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید