لقمان حاجی زاده
لقمان حاجی زاده
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

کد1. بحث پیرامون وجود و خلقت

خلقت چیست؟

فرض1: به سیستم ارتباط آفریدگار با موجودی گویند که حداقل هفت فیلتر را گذرانده باشد. (مشيت و اراده و قدر و قضاء و اذن و كتاب و اجل)

آفریدگار چیست؟

طبق باغ اعتقادات همه چیز است.

وقتی میگوییم آفریدگار همه چیز است یعنی به هیچ چیز ها نفوذ ندارد؟

بحث در مورد هیچ چیز بسیار سخت است. زیرا شناخت مجرد از چیز مستلزم شناخت چیز است. وقتی نمیدانیم چهارده مسلمی که هر چیز دارد چیست پس در اصل نمیدانیم چیز چیست... پس چطور به چیزی میگوییم هیچ چیز؟ در اصل وقتی به موجودی میگوییم این هیچ چیز است ممکن است که آن را نشناخته باشیم و چیزی باشد زیرا حقایق موجودات باغ اعتقادی هستند و باغ اعتقادات تا این لحظه برای من حتی در حد پروتکل هم قابلیت صدور ندارد. آیا فرضیه ای برای اثبات وجود هیچ چیز ها هست؟ بله، خطا میتواند یک هیچ چیز باشد. جهل میتواند یک هیچ چیز باشد. وقتی به چیزی جهل داریم نمیتوانیم بگوییم چیزی است مگر اینکه آدرس صحیح آن را داشته باشیم (احتمالا علم به آدرس صحیح چیزها علم اسماء است که در نزد ما نیست.) پس تا زمانی که آدرس صحیحی پیدا نکرده باشیم به آن چیز هیچ چیز میگوییم و هیچ چیز شناسی شاید صرفا یک قرارداد باشد و در نهایت اصلا شاید هرگز "هیچ چیز" وجود نداشته باشد و طبق معادله وحدت فهمیدیم وجود و چیز یکی هستند. میدانم معادله وحدت، معادله ی ولایت امیرالمومنین است. زیرا اوست که هر چیزی را پیش خداوند میبرد. میدانم صفر شناسی، مقدمه، مرز و نهایت رسیدن به معادله وحدت است. نگاه به هیچ چیز قراردادی است... اما چرا هیچ چیز را میپذیریم؟ هیچ چیز را طبق قاعده آشنایی میپذیریم ولی یافته زیادی در مورد آن نداریم جز اینکه هیچ چیز برای بودن وابسته به چیز است. هیچ چیز همیشه یا ادامه چرخه تفکر است یا در نهایت آن و هرگز ابتدای چرخه تفکر قرار نمیگیرد. بهترین مواجهه با هیچ چیز اینست، آیا هیچ چیز چیزی است؟ اگر بله پس بدون معادله وحدت هم نتیجه حاصل شده است. اگر خیر پس سوال اینست چندتاست؟ اگر بگوییم صفر پس به سوال اول گفته ایم بله اگر جواب اینست که یکی است پس آن را پیدا کرده ایم که میگوییم یکی است. اگر جواب عددی باشد غیر از بینهایت پس در دستگاه هیچ چیز ها بیشتری و کمتری نیست پس تعداد حقیقی هیچ چیزها صفر هستند. اگر جواب اینست که به اندازه بینهایت مطلق هیچ چیز داریم پس بینهایت مطلق به هیچ چیز نفوذ دارد... پس مجرد از چیز چه باشد چه نباشد از دامنه نفوذ آفریدگار خارج نیست. ولی نمیگوییم آفریدگار هر چیز و هیچ چیز است با اینکه به آنها نفوذ دارد ولی خود آفریدگار نیستند.

وجود چیست؟

میدانیم آنچه که معلوم است وجود دارد. طبق قاعده آشنایی "همه چیز و هر چیز و هیچ چیز" همه تا حدی که "آدرسشان در ذهن متصل به آشنایی باشد" وجود دارند.

آیا چیزی که مجهول مطلق است نیز وجود دارد؟ مجهول مطلق یک نوع هیچ چیز است، پس معلوم است چیست... همینکه میگوییم مجهول مطلق یعنی معلوم است چیست پس مسلما وجود دارد. اما وجود مجهول مطلق یک وجود وابسته است و نمیتواند از وابستگی خارج شود. وجود یک موهبت است نه یک اصالت و تنها وقتی اصالت میابد که توحیدی باشد. پس وجود سه حالت دارد، خود وجود (توحیدی) و مرز وجودی (وصله) و خارجی (وصله نچسب) ... طبق قاعده آشنایی به وجودی که خارجی باشد ناموجود گفته میشود. در حالی که طبق قواعد تفکر صحیح وجود خارجی (وصله نچسب) از موهبت وجود بی بهره نیست...

ابهام: گفتیم تمام اساس تفکرات جنگلبانی اعتقادات قاعده آشنایی است در حالی که طبق قاعده آشنایی موجود خارجی ناموجود به حساب می آید و این یک تناقض است.

جواب ابهام: قاعده آشنایی یک شروع کننده چرخه تفکر صحیح است ولی لزوما همیشه میانه چرخه تفکر صحیح و انتهای تفکر صحیح بر طبق قاعده آشنایی نیستند. اگر به چیزی رسیدیم که تفکر صحیح است اما چرخه تفکر صحیح نیست باید سعی کنیم به قاعده آشنایی برگردیم و چیزی که چرخه تفکر صحیح را میسازد اینست که بتوانیم به موضع قاعده آشنایی برگردیم.

نیاز: طبق قاعده آشنایی وجود به همه موجودات تعلق نمیگیرد. پس لازم است به هر موجود اسم دیگری تعلق داد. پس ابتدا باید گفت موهبت بودن وجود و رسیدن آن به همه وجود ناآشنا و وجود آشنا را میسازد در حالی که وجود آشنا به تنهایی چیز دیگری است.

وجود آشنا چیست؟

فرضیه آشنایی با وجود) ما در عالم مینیاتوری هستیم (آسمانها و زمین) نه عالم موجودات (علت عدم آشنایی با بعضی موجودات نیز همینست). وجود طبق تعاریفی که مردم با آن آشنا هستند تمام محسوسات است. گفتیم مکانیسم قلبی مکانیسمی است که به تمام معلومات(در محسوسات معلوم برای معلوم بودن باید فیلتر عامل حق را رد کند یعنی معلوم محسوس معقول است) و مجهولات دسترسی دارد. وجود آشنا عقلی است و وجود ناآشنا جهلی... وجود ما در ابتدا یک وصله نچسب یا هیچ چیز است که نیاز بودنش را از طریق مکانیسم قلبی تهیه میشود. اگر قرار باشد روزگاری توحیدی شویم مکانیسم قلبی ما دل پاک میشود و اگر قرار باشد وصله نچسب بمانیم مکانیسم قلبی ما دل ناپاک است.

هر چیزی که برای ما حس بدی (درد حس بد غیر ارادی است) را تداعی کند وجود ناآشنا است و هر چیزی که برای ما حس خوب (لذت حس خوب غیر ارادی است) را تداعی کند وجود آشنا است. غرائض استاد اول انسان هستند و حس خوب و بد غیر ارادی که لذت و درد هستند را میسازند. همه چیز حس خوب و بد لذت و حس درد نیست، مثل حال خوب و حال بد... اینکه بفهمیم حال چیست بسیار پیچیده تر از حس درد و لذت است. بخشی از حال ما را غرائض میسازند و بخشی را ملائک و بخشی را شیاطین و بخشی را خود خداوند (بدون ایجاد ماهیت های واسطه) و بخشی را خودمان... آنچه به صورت اراده ی خودم حالم را خوب میکند اینست که بتوانم طبق عقاید خودم حرکت کنم نه طبق قیمت خودم پس شاید حال خوب ارادی تحرک و سکون بر اساس عقاید خودمان است.

بحث تمام است دیگر خسته ایم...

قاعده آشناییتفکر صحیحطبق قاعدهچرخه تفکر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید