حبیب
حبیب
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

گزارش دوم: پناه به آزادی در جدال با بی معنایی

دو هفته دیگر هم گذشت، عادت این هفته شنا زدن صبح ها بود و افزایش یک واحدی آن در هر هفته. حالا از دیروز هر شب مسواک می زنم و روزی 5 واحد شنا بعد از نماز صبح. هر چند در این مدت یک شب مسواک زدن فراموش شد که صبح قبل از نماز قضا ش رو بجا آوردم. در این مدت کمی بیشتر هم به کیفیت مسواک زدنم توجه می کنم. یعنی کمی بیشتر برایش وقت می گذارم و با دقت بیشتری نواحی عقبی و پشتی، کمتر توجه شده را مسواک می زنم.

شنا؛ اساسا با مسواک زدن متفاوت است. در مسواک زدن، هیچ عکس العمل محسوسی از طرف بدنم را مشاهده نمی شود، اما در شنا زدن، بدنم مستقیما پاسخ اعمال اراده را می دهد. جان می کَنَد، مقاومت می کند، خسته می شود. در شنا زدن درک ملموس تری از مواجهه با نفس بهیمی خویش دارم. نفسی که راحت طلب و سکون طلب است و از زیر بار فشار فرار می کند. باید بگیری اش، بکشانی اش و بنشانی اش و به او امر را تحمیل کنی.

انگار یک خودی درون ام هست که منطقی نیست. به حکم عقل و تجربه رضای کامل ندارد. اگر روزی بخواهد حکمی خلاف طبعش صادر شود، جز با زور نمی پذیرد. نمی پذیرد و مقاومت می کند، لگد می زند، افسردگی می گیرد، حکم عقل را به استهزا می گیرد، لغو می کند، به شک می اندازد و شاید هم قیام کند.

همیشه از واژه ی زور بیزار بودم. هر زور و تحمیلی را غیر انسانی و غیر اخلاقی می دانستم و می دانم. این بار اما این یک زور از سمت خودم و خطاب به خودم هست. زوری در جهت مصالح مملکت تن.

این ها در حالی است که همه این برنامه به سمت مقصد آزادی بود. بندگی برای آزادی. بندگی امروز برای آزادی فردا، شکست من برای پیروزی من. باختن برای بردن.

این همه شرایط تناقض منطقی را ندارد ولی بهانه خوبی ست برای موش سیاه شکّ برای جویدن ریشه برنامه تقویت اراده. برای رهایی، می توان و شاید باید، دوگانه انگار بود. نفی وحدت خویشتن و تفکیک و تبعیض قائل شدن بین قوای نفسانی. بر صدر نشاندن عقل و اقامه ی عدالت در سرزمین تن. عدالتی که در آن همه نیازها به گونه ای معتدل برآورده شود و جلوی طغیان قوات گرفته شود.

اما این هم مستلزم نوعی بیگانگی با خویشتن است. یعنی من دیگر آن من بهیمی عاشق خودن غذاهای پر انرژی نیستم؟ آن من، رعیّت در بند عقل است؟ خیلی بی روح و مکانیکی به نظر می رسد و ترسناک. من همه ی این من هایم را دوست دارم.

حالا باز پر رنگ می پرسم. بالاخره من چیستم؟


عادت دو هفته آینده، خواندن نماز قضای صبح است. به نظرم می آید بد نیست کمی برنامه را عوض کرد. به نظرم برای افزایش هوشیاری و حل گره های فکری ای که در باره ی برنامه پیش می آید، عادت نوشتن را پیش از نماز قضای صبح تمرین کنم.

توکّلتُ علی الله

گر بر سر نفس خود امیری مردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید