وقتی کسی با جانودل از تجربیاتش به شما میگوید، مخاطبش در آن لحظه شما نیستید!
درواقع خودش در گذشتهاست ...
شنیدین دیگه که همهچیز را همگان دانند.
مطمئنا ترکیب چند فکر، حتی اگر از نظر کاربردی از فکر شما ضعیفتر باشند بهتر است.
چون وقتی صحبت از تجربه و نصیحت به میان میآید همه یاد حرفهای گنده و قلمبهسلمبه میافتند درحالیکه اصلا اینطور نیست.
همانطور که حرف حق رو باید از همه پذیرفت و سنوسال هم اصلا مهم نیست. گاهی وقتها کودکان یک حرفهایی میزنند که اصلا آدم میماند که چطور در چنین سنی چنین چیزی میدانند! بگذریم ...
تجربه الزاما هم چیز بزرگی نیست؛ میتواند در هر زمینه ای باشد!
گوشی پند شنو باشد، همیشه چند هیچ از دیگران جلو است.
گاهی در نصایح و سخنان به ظاهر ساده، گنجی نهان است که تنها با شنیدن و توجه یافت میشود.
مشورت گرفتن از دیگران باعث میشود دیدگاه هایی که ذهن شما توانایی دیدن آن را ندارد را برایتان روشن کند.
شاید با پرسیدن نظر دیگران به تردید بیفتید اما این شک ارزشمند است و باعث میشود شما تصمیمی که گرفتید را دوباره بازبینی کنید.
حتی یکی موارد در ارتباطات سالم، نظر گرفتن از یکدیگر است.
یکی از رازهای موفقیت آدمهای بزرگ این است که آنها هم در کارشان مشورت میگیرند و درعینحال همیشه فکر فکر خودشان است. یعنی چه؟ یعنی به همه نظرهای موافق و مخالف گوش میدهند اما درنهایت تصمیمی که عملی میشود و فکری که اتخاذ میشود نتیجهگیری شخصی خودشان است که به نظرم این بهترین روش نوع تصمیمگیری است.
من فکر میکنم ما دو نوع غرور داریم یک غرور سالم و یک غرور آسیبزا که بعداً در موردش خواهم نوشت. خلاصه اگر غرور ناسالم گریبانگیر شما بشود اجازه نمیدهد شما از حرفها و نصیحتهای دیگران بهره ببرید عملاً این قضیه باعث میشود حتی شما از دیگران سوال هم نپرسید.
و وای بر کسی که خودش را از پرسش ها و علامت سوال توی سرش محروم میکند. از کنار پرسش ها ساده نگذرید ...
بهجرات میتوانم بگویم آدمهای پرسشگر که مدام به چرایی و چیستی موضوعات ساده تا پیچیده فکر میکنند هم با پرسش، اطلاعات بیشتری کسب میکنند هم باعث میشود قدرت تجزیهوتحلیل بالایی پیدا کنند.
درواقع اگر از بیرون به ماهیت تجربه و اشتراکش با دیگران نگاه کنیم، به این شکل هست که یک نفر، یک فرد، یک راهی را رفته و خلاصه کاری را انجام دادهاست؛ خوب یا بد. و یک نتیجهای گرفته ...
اگر تا انتهای مسیر رفته باشد، حالا این فرد پیچوخم مسیر را بلد است و میداند که چی به چیست...
اگر حتی رنگ جدول یا محل چراغ راهنما را نداند، حداقل اسم خیابان را میداند و میتواند بگوید کجاها دستانداز است!
حدیث پر معنایى از پیغمبر گرامى اسلام (ص) مى خوانیم: « انه ما من رجل یشاور احدا الا هدى الى الرشد: احدى در کارهاى خود مشورت نمى کند مگر اینکه به راه راست و مطلوب هدایت مى شود .»
وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ ؛ و کار آنها به طریق شورى و مشورت در میان آنها صورت مى گیرد»
تجربه میوه ای است که آن را نمی چینند مگر بعد از گندیدن
معمولا در سنین جوانی، جوانان یاغی و سرکش می شوند و چنان دچار خودبزرگ بینی میشوند که حرف عالم و آدم را باد هوا می بینند! تعادل مهم است: نه آنقدر با حرف و نظر دیگران باید پیش رفت که عقیده ی خویش را گم کرد و عروسک خیمه شب بازی شد! و نه آنقدر خود رای و بی سر و گوش که از جوب به چاه افتاد.
سعی کنید گاهی هم پای حرف های پیران و سن و سال گذشته ها بنشینید. دنیای آزمون و خطا هستند. من به شخصه همیشه از مصاحبت و همکلامی با آنها لذت می برم. حتی گاهی لذتش از صحبت با همسالان و دوستان خودم بیشتر است!
مهارت تصمیم گیری و هنر مشورت گرفتن، گوش شنوا داشتن، پند و اندرز گیری همه و همه چیزهایی است که نه در مدرسه و دانشگاه به شما یاد می دهند، نه قرار است کسی به شما یاد بدهد. جست و جو گر باشید؛ اینجا دنیا دنیای پیشروی و کشف است.
با مطالعه منفعلانه چندان چیزی عایدتان نمی شود؛ تجربه را مکمل دانش بایست کرد.
درسته که هیچوقت خودِ تجربه کردن، جای شنیدن و دیدن را نمیگیرد.
چه زیبا گفت آندره ژید : “برای من خواندن این که شنهای ساحل نرم است کافی نیست، می خواهم پاهای برهنه ام آن را حس کند، معرفتی که قبل آن احساسی نباشد برایم بیهوده است. مائده های زمینی
درضمن همیشه هم برای گرفتن پند و تجربه، نزد آدمهای موفق نروید؛ بلکه گاهی سراغ جاماندگان و شکستخورده ها بروید. اینها معمولاً حرف بیشتری برای گفتن دارند.
شاید بگویید اگر لالایی بلد بودند که خودشان میخوابیدند درست است اما ...