مهسا لطف الله زادهI_E)NTP) جهان هر فرد، به اندازه وسعت فکر اوست." خود بلای خویشم". یه چند وقتی اینجا کمیم!
داستان زایشِ ماه🌙

من ماهی هستم. نه آن ماهی که در دریای آبی میرقصد، من آن ماهی هستم که یکبار ماه آسمانش بودم و بعد از آن ماه تابانِ شبهای پرستاره ی آسمانِ دلِ خودم شدم.
خودشیفتگی ام هم برای آن بود که ماه را در سیطره و سلطه خود داشتهام.
آیا کسی که فرمانروای حلال هاله ی ماه باشد حق فخرفروشی و غرور مضاعف را ندارد!؟
روزبهروز خودخواه و خودخواه تر شدم؛ یعنی خواستارِ ماه شدم. آنقدر هرشب به چهرهاش خیره شدم که او را تسلیم قدرت خویش کردم.
" قمر قمار بدی بسته بود ...
من ماهرخ شدم و به رخ ماه خیره نگریستم. آنقدر ادامه دادم که ماه از چرچیل نجابت نگاهم ترسید و رنگش پرید؛ گویی که در رحم ماه فرزندی پدید آمد.
چهارده روز و شب، ماه از درد به خود میپیچید و مردم، آن را طولانیترین ماهگرفتگی تاریخ جهان نامیدند.
ماه دیگر تحمل و طاقت این حجم از سیاهی و درد و گرفتگی را نداشت.
سرانجام در چهاردهمین شب، راس کامل شدن ماه، قرص قمر کامل شد و دختری از جنس ماه زاییده شد.
نامش را گذاشت مهسا.
مهسا= مانند ماه
آن شب پساز فارغ شدن از درد زایمان، ماه پرنورترین حالت ممکن در تمام طول عمرش را به خود دیده بود.
مطلبی دیگر از این نویسنده
دلم میخواد برم سفر ... یه مقصد نامعلوم+پادکست۳
مطلبی دیگر در همین موضوع
فضاپیماها و اسامی آنها
بر اساس علایق شما
دیکتاتور