تاکنون میانِ اکثر افراد عدالت قرن اکیدی در مناسبات سیاسی و اجتماعی دارد و کمتر به جنبههای وجودی و معرفتی عدالت پرداخته شده است، تا حدی که عدالت از معنای فردی آن دور شده و کثرتاً در اتفاقات کلـان طمطراق میکند.
حال در این نوشتهی کوتاه بر این هستیم تا عدالت را در تناسب با جنبههای وجودی هر شخص توضیح دهیم تا فهمی متفاوتتر و جامعتر از این کلمۀ مقدس به دست بیاید.
خلق و خو دارای اقسام متواتری میباشد، اما آنچه که مورد بحث است اصوا اخلاق انسانی است که به عملکرد سه قوۀ شهویه و غضبیه و عاقله برمیگردد. و هر کدام از این قوا حالـات یا به تعـبـیـری دیگر درجات خاص خود را دارد که تحت عنوانِ درجۀ افراط، درجۀ تفریط، و در نهایت درجۀ اعتدال که محل اصلی بحث ما هست میباشد و ناظر بر بروز هر یک از حالـات، خلق و خصیصه خاصی در وجود و رفتار ما مشهـود میشود که در ادامه به ملکات رفتاری ناشی از هر یک از قوای مذکور میپردازیم.
خلقیات ناشی از قوۀ شهویه:
در ابتدا میبایست توضیحی مختصر از قوۀ شهویه ارائه نمود تا فهم حاصل شود. قوۀ شهویه قوهای است که نفس آدمی را به جذب امور خیر و نافع برمیانگیزد. این قوع با توجه به حالـات مختلفی (افراط، تفریط، اعتدال) که دارد باعث بروز رفتارها و اخلاقهای خاصی میشود که ادامه به مهمترین آنها خواهیم پرداخت.
شره: اگر قوۀ شهویه دستخوش افراط و زیادهروی قرار بگیرد به طوری که خواستهها و امیال بسیار شود و برای دستیابی به این امیال غریزی، ارزشهای عقلـانی و دینی و عـرفی رعایت نشود و مورد بیتوجهی قرار بگیرد این قوه از حالت منطق و طبیعی خود منحرف میشود و انسان را دچار عیاشی و اهمال میکند و او را به دور شدن از اهداف سوق میدهد، که این حالت شره نام دارد.
خمود: گاهی امیال و خواستههای غریزی آدمی به سبب سختیکشیدن (ریاضت) و گوشهگیری و رُهبانیت به شدت سرکوب میشود. در این صورت است که قوۀ شهویه دچار تفریط میشود و میل انسان به امور غریزی و طبیعی چون خوردن و آشامیدن و برقراری روابط و... از بین میرود. چنین حالتی را خمودی و سستی مینامند. خمود شهوت شاید در مقابل آنچه در افراط و شره بروز میکند پسندیده باشد ولی به خودی خود با توجه به خاصیتهای انسانی امری مذموم قلمداد میشود. مثال های بسیاری نیز در این حالت میتوان زد از رفتار برخی صوفیها گرفته تا صومعهسرا ها و کشیشهای مسیحی و برخی از به اصطلاح خشکِمقدس بازیها...
عفت: در صورتی که قوۀ شهویه با تعادل و اعتدال به امور غریزی بپردازد، به طوری که انسان بتواند خواستهها و امیال خود را با ارزشهای عقلی و دینی و عرفی منطبق کند و کنترل نماید، خصیصۀ عفت در انسان مشهود میشود. بنابراین میتوان گفت تـقـلـیل واژۀ عفت به آنچه که اکثراً در ذهن داریم شاید کامل و جامع نباشد و عفت قطع به یقین در فداکاریهای ما برای اهدافمان نیز مبرز میشود. «به طور مثال: هنگامی که ارزش عقلی تو (هدفِ تو) بر این است که زمانات را برای مطالعۀ زبان بگذاری ولی تو مشغولِ کاری غیر از آن هستی، میِشود گفت که تو به طوری خاص دچار بیعفتی شدهای!...»
خلقیات ناشی از قوۀ غضبیه:
طبقِ روالِ پیشین میبایست تعریفی نیز به اختصار از این قوه ارائه کنیم؛ قوۀ غضبیه قوهای است که نفس را به دفع امور شر و مضر برمیانگیزاند. چنین قوهای نیز سه حالتِ افراط و تفریط و اعتدال را دارد که براساس هر یک از حالـات ملکۀ اخلاقی، تهور، جبن و شجاعت حاصل میشود.
تهور: اگر قوۀ غضبیه دچار افراط شود، به طوری که بدون احتساب و توجه به خطرات، افعال خود را با بیباکی انجام دهد، به این حالت تهور میگویند. ملکۀ تهور سبب میشود که انسان خود را به خطر اندازد که از نگاهِ همگان افتادن به آن خطر ناپسند به شمار میرود.
جبن: برخی اوقات انسان به سبب تربیت خانوادگی، عوامل اجتماعی و یا حتی وضعیتهای مزاجی و خصوصیات جسمانی خود، قوۀ غضبیهاش دچار تفریط میشود؛ بهطوری که انسان در انجام کارهای روزانه و معمول خود نیز ترس و انزوایی نسبی دارد و در حقخواهی های روزمرۀ خود و بیش از آن در مواجهه با نهاد های ظالم بُزدلانه یا به عبارتی بهتر منفعلـانه عمل میکند و از کمرویی نشأت گرفته از ترس رنج میبرد و مصداقِ بارزِ انسانی ظلمپذیر قرار میگیرد.
شجاعت: در صورتی که قوۀ غضبیه در حالت اعتدال باشد، به طوری که امور دشواری را که عقل و دین بدان امر میکند را انجام دهد و از انجام امور خطرناکی که سودی ندارد بپرهیزد، قوۀ غضبیه انسان در مرتبۀ شجاعت قرار دارد.
خلقیات ناشی از قوۀ عاقله:
قوۀ عاقله مهمترین قوۀ انسان میباشد و به عبارتی همان ویژگیای است که انسان را از سایر موجودات متمایز میکند. بنابراین سعادت خاص انسان در پرتوِ اطاعت و به کمال رساندن این قوه است. مراد از قوۀ عاقله در اینجا همان جهتی از نفسِ ناطقه است که مربوط به افعال جزئی و باید و نبایدها میشود که در اصطلاح به آن «عقل عملی» گفته میشود. بنابراین قوۀ عاقله قوهای است که انسان را به خیر و سعادت و موفقیت راهنمایی میکند و از شر شقاوت باز میدارد. چنین قوهای نیز در حالـات مختلف میتواند منشأ خصوصیات اخلاقی خوب و بد شود که به بیان آنها خواهیم پرداخت.
جربزه: اگر قوۀ عاقله در عملکرد خود دچار افراط شود؛ به طوری که نتواند در امر خاصی برای رسیدن به سعادت تمرکز کند و هر عملی دچار شک و وسواس باشد و مملو از بیهدفی و حیوانیت باشد و رسالتِ قابل توجهی برای خود مشخص نکرده است حالتِ جربزه در انسان مشهود میشود.
جهل: در صورتی که قوۀ عاقله بالفعل نشود و به کار گرفته نشود به آن جهل یا بلـاهت گفته میشود (جهل نیز دو نوع است: جهل مرکب و جهل بسیط، جهل مرکب از دیدگاه فلـاسفۀ اسلامی سبب دوری از نجات اخروی میشود اما جهل بسیط که گسترۀ بسیاری میان مردم دارد به خودی خود شقاوتی در آخرت ندارد.) از آنجا که عقل مهمترین امری است که انسان را به سعادت میرساند در مقابل آن جهل مهمترین رذایل انسانی به شمار میرود به طوری که جهـالت مقدمۀ سایر رذیلتهای اخلاقی است.
حکمت: اگر قوۀ عاقله حالت اعتدال، داشته باشد، به آن حکمت گفته میشود و انسانی که به این خصوصیتِ اخلاقی مزین شده است، حکیم قلمداد میشود. در چنین حالتی انسان میتواند دیگر قوای حیوانی خود را به وسیلۀ قوه عاقله کنترل کند و آنها را مدیریت کند و به رشد و ترقی برساند.
رابطۀ معصوم و عدالت اخلاقی:
هرگاه که این قوای سهگانه (شهویه، غضبیه و عاقله) در انسان در حالت اعتدال وجود داشته باشد، آمیختگیِ میان حکمت، شجاعت و عفت را در کنار هم عدالت میگویند. بنابراین انسان عادل، شخصی است که بین همۀ قوای خود اعتدال را برقرار کرده است و با کنترل قوای حیوانی خود، آنها در مسیر رشد و کمالِ عقلانی به کار گیرد. حکمت، عفت و شجاعت، سه ملکۀ اخلاقی است که رئوس و اهم سایر فضایل اخلاقی به شمار میرود که در ارتباط با حکمت عملی است و هرشخصی که آنها را به همراه حکمت نظری داشته باشد، به سعادت و مقام والـایی نائل میشود. و این حد از عظمت در انسانِ کامل که همان ائمۀ معصوم هستند دیده میشود و تقلیل معنای عدالت به لغت قسط در همهی زمینهها ممکن است جامع نباشد و باعث شود انسان فهمی ناقص از عظمت و تکامل روحی معصومین داشته باشد و میبایست از این پس به زمانِ اشاره به خصیصۀ عدالت در معصوم به این ویژگیها و قوا توجه کرد تا در مسیرِ حُب و ارادت مرتبهای عاقلانهتر و دارای آگاهی داشته باشیم.