مناظره "فیلسوپ" با "حضرت مولانا"

فیل (با سوز و گداز از تهِ چاه):
منم آن فیلِ عرفانی که با خرطومِ خَرطولم
مکیدم از چَهِ رندان، سراسر سوپِ کیهانی!
چراغِ چاه خاموش وُ ستون باشد دو پای من
و خرطومم شلنگی شد، کز آن مصداق شد پیدا
در این «تلمیسِ کورانه» مرا دریاب مولانا
چراغی جور کن تا بشنود نوری شکوهم را…
مولانا (با لبخند و سنگ پا در دست):
بیا با ما به گرمابه، جنابِ فیلِ کَهکِشرو!
تورا «وارو» کنم ظاهر شود یک «لیف» در حمام!
بمالم «نامِ» تو هم بر بدن، هم بر دل و هر جا
که تا پاکیزه گردانی، تو چرکِ روحِ آدم را!