ویرگول
ورودثبت نام
لوس آلو مه
لوس آلو مهراویِ سقوطِ اسطوره‌ها در چاهِ روزمرگی. نویسنده‌ی تراوستی‌های مدرن. اینجا کلمات، جراحی پلاستیک می‌شوند تا واقعیتِ عریان (و گاهی سانسور شده) را نشان دهند. سبک: جریانِ سیالِ ذهن با چاشنیِ طنزِ سیاه.
لوس آلو مه
لوس آلو مه
خواندن ۲ دقیقه·۶ روز پیش

ببعی میگه: "لو" لولو نیس"لوسالومه" اس!

(لوس شده نیچه و فروید و ریلکه اس )

  • [پرده اول: انبار]

از دید «بره‌ی والایش‌یافته‌ی مسیح»: وقتی مسیح رفته بود پاپِ پدوفیل رو تمشیت کنه، بره نشست تو انبار آذوقه‌ی چوپونش به بیسکوییت خوردن و کتاب خوندن؛ چون مراتع پلمپ بود و تقاضای گیاه‌خواری بالا رفته بود و شیک نبود کباب‌خوری.

از قضا متن «میمون پشمالو»ی اونیل اومد دم دستش. بره که عینک تاریک‌نماییِ نیچه رو چشش بود، این خوانش از «ینک» رو اینجوری تو مغزش کدگذاری کرد و از اونجایی که بره‌ها ساده فکر می‌کنن، فکرش سُر خورد اومد جلو چشِ من و شما… تماشا کن:

  • [پرده دوم: خیابون پنجم (نمایشنامه گوریل ِ پشمالو)

    ]

یَنک الان روبروتون وایساده، داره چش‌توچشتون بهتون فحش میده. بریم که داشته باشیمش:

ینک: «هی! چته پتیاره؟! با اون قیافه‌ی ریق‌ماسیت شبیه علفِ جویده‌ تُف‌شده‌ای. به چی می‌نازی؟ اومدی تئاتر که بگی روشنفکری؟ من می‌میرم واسه خاروندن تیک‌های کنار چشت! اما نه به نیت قلقلک که خوشت بیاد؛ همچی انگشت کنم تو چشت که کُرِه‌یِ چشمت دربیاد! چطوریه که میری کَلَپچ می‌زنی با دوتا چِشِ اضافه؟!

آهِ همون بَره‌های به مسلخ برده‌شده‌ی کَلَپچ‌شده یقه‌تون رو بگیره! کدخدا مرده‌ها!

(پلیس‌ها به صحنه می‌آیند تا ینک را بگیرند و ببندند و ببرند. وقتی ریختن رو سرش گرفتنش، لوسالومه وارد صحنه میشه.)

لوسالومه: «این رفیق نیچه هست. چرا مثل حیوون باهاش برخورد می‌کنید؟ این یه زمانی اسبِ ارابه‌ی من بود، اینم مدرکش… خوب ببینید !ّ

… الان حالش خوب نیست. سمتِ میلدرد داگلاس، تو موتورخونه‌ی تاریکِ اتاق‌فکرش قلم پرت کرده؛ ولی دلیلش منم! ولش کنید بره درمون شه، و الا تاریخ فلسفه‌ی اروپا به سرنوشتِ سیاه‌چاله مبتلا میشه.»

(پلیس‌ها از صحنه بیرون می‌رون)

نیچه: «لوسی زنم میشی؟ پاره تنم میشی؟ اگه دعوامون بشه تو منو با چی می‌زنی؟»

لوسالومه: «با این شلاق نرمم… هووووووش مرتیکه یابو! من رفتم تا سرم رو بالش کسی باشه [که] بتونه زمزمه عاشقانه کنه.»

(لوسالومه از صحنه بیرون می‌رود)

[پرده آخر: جنون]

(نیچه تنها بر روی صحنه در حال درآوردن ادای اسب هرجور مایلید تصور کنید )

صدایی از بیرون: «نه! اسب مگه ندیدی تا حالا؟! یه اسب بیارید تا این یابو بفهمه.»

(اسبی وارد صحنه می‌شود. نیچه اسب را در آغوش می‌گیره، می‌زنه زیر گریه)

صدای کارگردان: «این خیلی پایانِ نرمی شد… میریم سرِ پایان‌بندیِ ینک؛ اون تراژیک‌تره، مخاطب مهمه!»

(ینک و گوریلِ تو قفس وارد صحنه می‌شوند. ینک وارد قفس می‌شود. گوریل او را در آغوش می‌فشارد. خون می‌پاشه تو صحنه…)

ببعی: ببببببببع!

نیچهمسیحفروید
۵
۴
لوس آلو مه
لوس آلو مه
راویِ سقوطِ اسطوره‌ها در چاهِ روزمرگی. نویسنده‌ی تراوستی‌های مدرن. اینجا کلمات، جراحی پلاستیک می‌شوند تا واقعیتِ عریان (و گاهی سانسور شده) را نشان دهند. سبک: جریانِ سیالِ ذهن با چاشنیِ طنزِ سیاه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید