
مکان:
تو یه کافه دنج که شاید تو محله ارمنینشین جلفای اصفهان، یا تو کوچه پسکوچههای سنگ سیاه شیراز، یا شاید هم، آنی در لابی هتل اسپیناس تهران یا لب ساحل شغاب بوشهر روی نیمکتهای پراکنده و شرجیزده… سه تا آدم بیربط بهم تو سرشون زمزمه میکردن. این یه سرک کشیدن به سرِ این سه آدمه که سرسره خیال رو راه انداختن و «فرود» رو معنی میکنن.
زمان: بیزمانی.
فضا:
شاید دودگرفته، شاید پر از نقاشی یا لوکس! هر طور که تو به روانت خوشاینده ولی نیمهتاریک، بوی قهوه و بهارنارنج و دریا یا اصلا بیبو… بازم تو بخواه کودوم باشه!
شاید مردی یا زنی، باز هم هر طور میخواهی تصور کن به نظر من فرقی نداره. چیزی که مهمه شلوار جین قدیمی است که باید برای حفظ آبرو فشارهایی که به نشیمنش وارد میشود محاسبه شود؛ چون با وجود آنکه شلوار جین کهنهای نیست اما پوسیدگی مختصری در جاییکه نباید، دارد.
(تکیه داده، با لبخندی تلخ و نگاهی عاقل اندر سفیه به اطراف)
آن مایه که بود، باز پیداست که بود
از کوزه همان برون تراوید که بود
در اوجِ جهان، مدام نتوان که نشست
هر اوج که دیدهای، فرودیست که بود
سرش پایین است، با انگشت روی تَرَکِ میز خط میکشد. ترک روی میز را شبیه صاعقه تجسم میکند اما بر زبانش جاری نمیشود ، زیادی ریزبین و حساس و مرتب است، از آن نظم و ترتیبهایی که معذب میشوی بهم بریزیش. مرد و زن نداریم، تو بازم انتخاب با خودت:
گر کوزهی بشکسته نوازش بیند
آثارِ تَرَک، بر سرِ جاییست که بود
گمان کن هرمافرودیت است، دلش میخواهد روی لبهی میز بنشیند شاید هم نشسته، با قاشق چایخوری چای کرکِ پستهای خوشرنگ را هی بی دلیل هم میزند کف و حباب روی چای ابرهای اسمان را به یادش می آورد اما آسمان ابری ندارد تا الهامی را تجسم کند :
کینتوسوگی سوگ منو دوا کرد؟
کرد؟ نکرد؟
فضا:
سکــــــــــــــــــــــوت… شاید بوی قهوه و شرجی و عطرِ چای در هم میآمیزد!
نئو خیام اطراف را میپاید:
«پس شد.»
نئو صائب دستش را از روی تَرَک میز برمیدارد:
«پس هست.»
لوس آلومه کیفش را برمیدارد و با خنده میرود:
«پس رَست.»
وحی : رَستن آغاز رُستن نیست.........