
بعد ۴۵ سال تِلِنگیدن تو زندگی، تَمرگیدم پای لپتاپ تا خارش افکارم رو خورش کنم بدم به خورد خودم، تا خر نشم و فک کنم خری نیستم.
یه نفر همین حالا گفت کاری که میکنی «خوددرمانی»ـه.
شاید خوددرمانی بتونه مترادف «خود-در-مالی» هم باشه؟ یعنی خودم درِ خودمو میمالم تا کس دیگه مالشم نده؟
چرا هر چی که توش «خود» داره، یه جور خِرخِرِ توجه میماله به درِ دَهَنِت؟ که بیهوا نَپَرونی واژهای که خار بشی بری رو زبونا؟ که اگه خواستن همون واژه رو تکرار کنن، زبون گاز بگیرن و بگن «دور از ادبِ شما»؟
خوابم یا خرابم؟ نمیدونم. بیخواب بشی، خراب میشی؛ یا خراب بشی، میخوابی.
اصلا خراب شدن یعنی چی؟ «خر» مگه معنی بزرگی نمیده؟ «خر-آب» یعنی آبِ زیاد؟ (سیلِ افکار؟)
خبر دادن که: من، با «خود» مشکل دارم و کلمههایی که توش «خود» داره منو بیخودی میترسونه.
نه عزیز دل! پرسیدم : چرا تا دهن وا میکنی بگی، خودارضایی، خودمحوری، خوداتکایی، خودخرابنگری، خودویرانگری، خودشیفتگی... یه جور حرفِ بیخود وانمود میشه؟
اصلاً قصد، «دارم دارم» ندارم تا حالبههمزن باشه ؛ درد که دارایی محسوب نمیشه
مگه قرار نیس آدم از پسِ خودش بر بیاد؟ مثل خمیر تو خودش وَر بیاد؟
آها! به رسم ادب و تعارفات معمول باید یه سری از کارایی که میتونی برای خودت انجام بدی رو «برونسپاری» کن تا با مردم در ارتباط باشی؟
درستش برونسپاریه؟
من حرفی ندارم. ولی انگار گیرِ کار، جای دیگهست آخه : «دِرامِ دارم دارم».
تویِ برونسپاری، جواب ِ "دارَم دارَم" که عمیق نیست؛ یه ریتمِ تُنُکِ:
«دیم دارام رام...» یا «رام بارا بام بام»... یا هر چی که شنیده بشه ، میدن به خوردت! این حقه؟ میشه؟
به نظرم میشِ.