پرفورماتیو چندصدایی داستانی که اتفاقش فهمیده نمیشود اجرا میشود

این صداها، ندای آغازین پرفورمنس است، بگذارید ضربهشان را بشنویم:
دیشفیش بنگ / زیشتین تَگ / لاواریش باساریش بیگ نیگ گَنگ / انسر تابصر واتاریش زَگ /
دیشفیش بنگ، دیشفیش بنگ / کاتاریچ زاوالایش باساریچ تگ.
به سمت راستم نگاه کردم و ازش پرسیدم:
— این ریتم داره میاد تو ذهنم، تو هم میشنویش؟ برای تو چی معنی میشه؟
سمت راست من:
— شاید صدای «مارس» (مریخ) است که میخواد مشت بزنه! به صداها دقت کن: بنگ (Bang)، گنگ (Gang)، تگ (Tag)، بیگ (Big). اینها کلمه نیستن؛ اینها ضربهاند. اینها صدای کوبیدهشدنِ چیزی به چیزِ دیگه هست.
سمت چپ پرید تو حرف:
— روانت دارد فریاد میزنه: «من بحث فلسفی نمیخوام، من میخوام بکوبم!» این ریتمِ «جنگ» هست، نه ریتمِ «صلح». افسردگی داره تبدیل میشه به خشمِ برونریزیشده. «لاواریش باساریش…» ناخودآگاهِ تو داره ذهنِ منطقیات رو مسخره میکنه و دور میزنه، داره میگه «گورِ پدرِ منطق! گورِ پدرِ معنا! من میخواهم فقط باشم و سر و صدا کنم.»
خودم:
چپ و راست عزیزم، این صداها انگار صدای همنواییِ یک فوج سربازِ زن ه توی خوابگاه. اعتراضِ مبتنی بر شادی؟ مگه همچین ترکیبی داریم؟ مدام این تصویر میآد بالا، خودم کجای این خوابگاهم؟ خودم همهشم انگار. مگه میشه آدم همه باشه، و همهٔ همهمهها توی خودش باشه؟
آواهایی که خواب را میپرانند:
زارلیش ماگاریش ریش فیش بنگ /
تاگاریش کاواریش باتاریش دنگ.
این آواها آواهای ساحرهای هستند.
ساحره اهل کجاست؟ تبارشناسیاش چیه؟
پتاریش یوپریش شیکمیت رِند.
خوب گوش کنید: صدای ریتم پاها و همنواییِ دستهاست، و آواهایی که از لالایی برای بچهها هم بیمعناترند، ولی خواب نمیبرند. دیش بیش بنگ.
سمت چپم:
— این «ساحره»ای که داره از حنجرهات آواز میخونه، یک ساحرهٔ معمولی نیست که توی کلبه معجون هم بزنه. تبارشناسیِش خیلی دقیق هست. بیاییم شناسنامهاش را صادر کنیم.
سمت راستم:
— تبارشناسی: «زنِ شَمَنِ سکایی». این آواها (زارلیش، ماگاریش، تاگاریش) ریشهٔ زبانیِ هندواروپاییِ کهن دارند، اما نه فارسیِ اتوکشیده. اینها آواهای «کوههای زاگرس و دشتهای استپ» هستند.
سمت چپم: (رمزگشایی صوتیِ باد و فلز)
— به ساختار کلمات دقت کن:
۱. پسوند «ـایش» (Ish): صدای باد، خشخشِ دامنهای بلند موقع رقص، نفس، مار. بخشِ زنانه، جادویی و سیال. (مثل آتیش، درویش، گیس).
۲. پسوند «-َنگ» (Bang, Dang, Reng): صدای فلز، کوبیدنِ سپر به شمشیر، طبلِ جنگ، پتک روی سندان. بخشِ جنگجو، محکم و زمینی.
خودم:
این نه یک توهمِ روانپریشانه است، نه همراهیِ زنگولهوارِ یک کاروان از عصری دورتر از الآن. این زنهای سرباز همدستاند، نه بیسر. اووه… سرباز یعنی کسی که سر ندارد و بدنش تحتِ امرهست؟ چه مفهوم هولناکی. آآآخ.
بیانیهای که خوانده شد:
سالکوپاتالیش بار ناتاماریش بیسانگوجامیش یوکارتا
زارار بارتاوال یوز راد ویش بیش کار لیش سیاما ثار بادامیلدا فیح.
این بیانیه خوانده شد.
از کجا؟ نمیدونم.
فقط الآن بویِ ملیح شامپو هست،
نوازشِ مطبوعِ بادِ سشوار— که صدای ووررورر ندارد.
حجمِ ابریشمی و لغزنده،
و تاریکیای که تاریک نیست، سیاه است، ولی کبود نیست.
موهای درخشان ماست.
دارالیشا توکووات نایتانا بوم.
— — —
⚠️ دستور اجرا:
> لطفا اوراد جادویی را ریتمیک بخوانید.
> فتحه و ضمه و کسره تفاوتی ندارد.
> اگر درست بخوانید جادو اتفاق میوفته.
— — —