معرفی کتاب:
مهاجر سرزمین آفتاب
نویسنده: حمید حسام، مسعود امیرخانی
انتشارات: سوره مهر
چالش اسفندماه طاقچه مربوط میشد به کتابهایی که کمک کنند تا معنای زندگی را پیدا کنیم. "پیدا کردن معنا در زندگی، کار چندان دشواری نیست، چرا که معنای واقعی زندگی از فردی به فرد دیگر، از روزی تا روز دیگر تفاوت دارد. اما آنچه که مهم است این است که اگر کسى بخواهد به زندگى خود معنای بیشتری ببخشد باید هدفى بزرگتر از وجود خودش و پایدارتر از زندگى خودش را نیز دنبال کند". با خواندن این جمله به یاد زندگی خانم صبا بابایی افتادم. کسی که هم خودش هم همسرش برای من الگوی به تمام معنایی در زندگی هستند.
کونیکو یامامورا (صبا بابایی)، متولد یکی از شهرهای ژاپن است. پدرش نام کونیکو را برای او انتخاب کرد، که به معنی فرزند وطن است. و همین نام شاید باعث علاقه بیشتر دخترک به کشورش شد. آرامش زندگی او در زمان بچگی، با شروع جنگ جهانی دوم و حضور آمریکایی ها در ژاپن بهم خورد. کونیکو در میان ترس از بمباران، دوری از خانواده و نگرانی برای آن ها بزرگ شد تا روزی که دست سرنوشت او را به جایی رساند که جوانی مسلمان مشغول خواندن نماز بود. از آن روز با وجود همه سختی های کوچک و بزرگی که در زندگی داشت، او با منبع آرامش بزرگتری آشنا شد. ازدواج کونیکو با آقای بابایی نقطه عطفی در زندگی او بود تا با اسلام و بعد هم با انقلاب آشنا شود.
تقریبا همه می دانند خانم بابایی که قبلا در ژاپن زندگی میکرده و دین بودایی داشته است، مسلمان می شود و بعد هم پسر کوچکشان در جنگ به شهادت می رسد. اما بدون خواندن کتاب کسی نمی داند این تغییر و تحول چگونه رخ داده است. کتاب زندگی خانم بابایی از جهات مختلفی حائز اهمیت است. ما با خواندن این کتاب هم با روحیات مردم خاور دور آشنا می شویم، هم با طرز تفکر یک فرد تازه مسلمان شده، هم با نوع برخورد یک مادر شهید با مسائل. و در نهایت کتاب الگوی صحیحی برای یک خانواده اسلامی را به خواننده ارائه میدهد. و دقیقا این نقطه است که کتاب را مناسب چالش این ماه برنامه طاقچه میکند. با خواندن خاطرات خانم بابایی متوجه می شویم چطور اسلام و زندگی اسلامی برای او به بزرگترین دغدغه زندگیش تبدیل می شود و هدف بزرگ خود را ترویج اسلام قرار می دهد.
برش منتخب:
"ایرانی نبودم. از خاور دور، از سرزمین خورشید تابان آمده بودم. اما غرور شکسته ام در هیروشیما و ناکازاکی را اینجا، هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادری ام، بازیافتم."
"همسرم برای آموزش هیچ کاری تعجیلی نداشت؛ صبور بود و با حوصله. این شکیبایی در یاد دادن آداب و اعمال دین اسلام هم وجود داشت. سعی میکرد با صبوری و خونسردی و بهتدریج مرا با اسلام آشنا کند. برای من، مهمتر از عقیده او، خود او و اعمال و رفتار و صداقتش بود. اصلا تمام محبت من برای پذیرش دین اسلام او بود."
"آقا دستم را گرفت و از او جدایم کرد و به کسی که از بنیاد شهید آمده بود گفت روی سنگ قبر محمد بنویسید: «نام مادر: کونیکو یامامورا». تا آن زمان هیچگاه من را با نام ژاپنیام صدا نکرده بود. حتم داشتم که میخواهد بگوید تو تنها زن ژاپنی در ایران هستی که مادر شهید شدی و این همان جملهٔ آخر محمد در دیدار آخر بود."
لینک دریافت کتاب "مهاجر سرزمین آفتاب" از طاقچه:
نسخه صوتی کتاب: