معرفی کتاب📚:
زلیخا چشم هایش را باز می کند
نویسنده: گوزل یاخینا
مترجم: زینب یونسی
انتشارت نیلوفر، 490 صفحه
🧕: 1930، روستایی در تاتارستان، زلیخا و مرتضی و عفریته... زلیخا هرصبح بیدار می شود، اوامر شوهر و مادرشوهر را مو به مو انجام می دهد، انگار که از خود فکری ندارد، اراده ای ندارد درست مانند یک عروسک کوکی... اما یک روز با باقی روزها متفاوت می شود... خبر می رسد که ماموران حکومت مرکزی شوروی برای تصاحب باقی آذوقه و مال روستاییان در راهند... عفریته خواب دیده بود که زلیخا را سربازان می برند و می کشند، خواب های عفریته همیشه تعبیر می شوند، دیر یا زود... پس مرگ در انتظار زلیخاست... یا این بار پیرزن نتوانسته خواب را درست تعبیر کند؟... شاید زلیخا باید اینجا بمیرد تا در جای دیگری زندگی کند...
🧕: طبق مقدمه ای که نویسنده برای خوانندگان ایرانی نوشته است، این داستان الهام گرفته از سرنوشت مادربزرگش است. کسی که در همان سالها به اردوگاههای کار اجباری در سیبری فرستاده شده و روزگار سختی را پشت سر گذاشته است. نویسنده نخواسته تا فقط بخشی از تاریخ را بنویسد بلکه خواسته از آدم ها و زندگی آن ها و تغییرات درونیشان بنویسد، از سرنوشتی که زندگی های زیادی را در آن سالها دستخوش تغییر کرد.
قصه تلخ اما واقعیست. ماجرای تبعیدی هایی که در نتیجه سیاست ها و تفکری غلط، به کار اجباری گماشته می شدند و خیلی از آنها به مقصد نمی رسیدند و یا حتی اگر می رسیدند و از پس بیگاری های دشوار بر می آمدند، طاقت سرمای سخت سیبری را نداشتند و در اولین زمستان جان می سپرند. اما برای زلیخا ماجرا چیز دیگری است، شاید این سفر درخشش امید در ظلمت شب باشد، شاید هم لمس گرمای تابان عشق در سرمای جانسوز اردوگاه. عشقی که زلیخا نمیخواهد بپذیرد اما آیا میتوان در مقابلش مقاومت کرد؟
زلیخای کتاب به اجبار راهی سفری سخت می شود، یک دکتر، یک نقاش، یک زوج شهرنشین همسفرهای او در این راه سخت هستند. همراه با فرمانده روسی که مامور رساندن آنها به اردوگاه های کار اجباری است، فرمانده ای که بر خلاف هم قطارانش اسرا را انسان می بیند. همه این افراد در سرنوشت جدید زلیخا سهیم هستند. سرنوشتی که از زلیخای کم حرفِ گوش به فرمانِ بدون اراده، زن دیگری می سازد. ما نیز با زلیخا همراه می شویم تا ببینیم عشق چگونه می تواند یک انسان را از نو بسازد، چگونه می تواند در سخترین شرایط انسان را زنده نگه دارد و همچون فانوسی در شب، راهنمایش باشد.
🧕: از نکات مثبت کتاب مهارت نویسنده در توصیفات است، جوری که خواننده به راحتی می تواند همه چیز را تصور کند. هم چنین شخصیت ها به خوبی پرداخته شده اند. شروع داستان و دو سوم ابتدایی آن کشش خیلی خوبی دارد و ای کاش تا آخر همینجور می ماند. ولی به نظر من در یک سوم پایانی، روند قصه دچار افت می شود و در صفحات آخر انگار نویسنده عجله دارد تا داستان را به پایان برساند.
ترجمه بسیار خوب و روان یکی دیگر از نکته های قابل توجه در مورد این کتاب است. در حدی که موقع خواندن حس می کنید این کتاب از ابتدا به فارسی نوشته شده است.
در نهایت قلم نویسنده برای من گیرا بود و کتاب را دوست داشتم و از خواندنش لذت بردم.