فیک نویس!
فیک نویس!
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

وانشات اسمات کوک

بی جنبه ها نخونین فالو کن هروز کلی اسمات میزارم


امشب تو و جونگ کوک به یک مهمونی دعوت بودید تم'تون برای مهمون آبی بود و خیلی برا رفتن ذوق داشتین


وقتی وارد مهمونی شدی همه داشتن به تو نگا میکردن آخه خیلی خوشگل شده بودی تو اون لباس آبی رنگ!!


ی پسری اومد سمتت و شرو کرد ب احوال پرسی کردن توعم باهاش گرم گرفتی


جونگ کوک داشت با ی مشروب میومد سمتت ک متوجه ی گرم گرفتن تو با پسره شد آروم اومد سمتت

جونگ کوک هیچی نمیگفت ولی خیلی عصبی بود دستت رو گرفت و محکم پرتت کرد داخل ماشین تو از رفتارت شرمنده بودی!!

رسیدین خونه

ا/ت: جونگ کوک من واقعا متاسفم ولی ولی

جونگ کوک اومد سمتت و گفت فکنم باید تنبیهت کنم شرو کرد ب پاره کردن لباست گریه میکردی و التماس میکردی و میگفتی بس کن بس کن جونگ کوک: امشب کلی کار داریم بیبی گرل پس التماس نکن شرو کرد ب دیووانه وار لباتو خوردن نیم تنتو با ی حرکت خارج کرد و شرو کرد ب مالیدن سینه هات تا بهت ارامش بده دستاشو ازت کند و


شرو کرد ب خوردن سینه هات با اون یکی دستش هم داشت عضوتو میمالید تا تحریکت کنه


تو گفتی دستتو از روم بردار!! اما گوش نمیداد شرو کرد ب مالیدن واژنت تو چشماتو بستی


از سینه هات کند و شرو کرد ب دراوردن لباساش و گفت چشماتو باز کن تا ددیو ببینی چشاتو بزور باز کردی و بدن جذابشو دیدی میخاصتی فریاد بزنی و بگی نه ددی خیلی بزرگه ولی اون سریع واردت کرد


دوتاتونم مث ی گرگ خمار بودین موهاش کاملا خیس بود کم کم داشت کام میکرد دیکشو کامل از داخلت دراورد


میخاصتی ناله کنی ولی دیگ جونی برات نمونده بود بعدم تورو چسپوند ب خودشو گفت عالی بود بیب


اصکی مجاز ✓

جونگ کوک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید